- تاریخ ثبتنام
- 6/8/22
- ارسالیها
- 1,958
- پسندها
- 4,706
- امتیازها
- 28,973
- مدالها
- 17
شمع را شاهد احوال من و خویش مگردانمطرب دورهگرد بازآمد
نغمه زد ساز نغمهپردازش
سوز آوازهخوانِ دف در دست
شد هماهنگِ نالهى سازش
خلوتی خواسته ام با تو که تنها بنشینم!
شمع را شاهد احوال من و خویش مگردانمطرب دورهگرد بازآمد
نغمه زد ساز نغمهپردازش
سوز آوازهخوانِ دف در دست
شد هماهنگِ نالهى سازش
منم آن شکسته سازی که توأم نمی نوازیشمع را شاهد احوال من و خویش مگردان
خلوتی خواسته ام با تو که تنها بنشینم!
آییم به دادخواهی فریادمان بلند استمنم آن شکسته سازی که توأم نمی نوازی
چه فغان کنم ز دستی که گسسته تار ما را
در پیش چشمش ساغری، گیرم ز دست دلبریآییم به دادخواهی فریادمان بلند است
اما چه سود، اینجا نوشیروان ندارد
سرخ و سپید و سبز است این بیرق کیانی
اما صد آه و افسوس شیر ژیان ندارد!
من او نیم آخر دل من سرد و سیاه استدر پیش چشمش ساغری، گیرم ز دست دلبری
از رشک آزارش دهم، وز غصه بیمارش کنم
بندی به پایش افکنم، گویم خداوندش منم
چون بنده در سودای زر، کالای بازارش کنم
تو و آن الفت دیرین من و این بوسه شیرینمن او نیم آخر دل من سرد و سیاه است
او در دل سودازده از عشق شرر داشت
او در همه جا با همه کس در همه احوال
سودای تو را ای بت بی مهر ! به سر داشت!
می میرم از این درد که جان دگرم نیستتو و آن الفت دیرین من و این بوسه شیرین
به خدا باده پرستی به خدا باده فروشم
من سردم و سردم، تو شرر باش و بسوزانمی میرم از این درد که جان دگرم نیست
تا از غم عشق تو دگر بار بمیرم
تا بوده ام، ای دوست، وفادار تو بودم
بگذار بدانگونه وفادار …. بمیرم !
اگر یک دم شرابی می چشانندمن سردم و سردم، تو شرر باش و بسوزان
من دردم و دردم، تو دوا باش خدا را
آهوی گرفتار به زندان شما مناگر یک دم شرابی می چشانند
خمارآلوده عمری می نشانند
درین شهر آزمودم من بسی را
ندیدم باوفا زآنان کسی را!