- ارسالیها
- 3,053
- پسندها
- 55,659
- امتیازها
- 69,173
- مدالها
- 41
- سن
- 19
- نویسنده موضوع
- #11
«رقص برگ و باد»
به نام صاحب پاییز افسونگر
باران نگینی را هدیه کرد مهربان مهربانان به گیتی و....
سیراب کرد،گل و سبزه و کویر را از آن.
با زلالی و سّر قطره های باران...
روییده کاجی کنار خیابان.
با سر زدن بانوان صیف و شتا روزی قد می کشد دانه کاج زیبای ما.
در آغاز یکی از روز های شکوفه باران بهار، که درخت کاج بقا گرفته بود....
نسیمی کم سن و سال از میان شاخسارِ کاج زیبا گذشت تا رسید به یکی از برگ های سبز و کوچک کاج.
آن روز با بازی های برگ و بادِ طفل گذشت...
روزها می شدند همصدا و می خواندند آواز هو هو و خش خش...
تا به عادت شد که باد هر روز میهمان درخت کاج شود.
برگ می گفت:«چه خوب است بازی هر روزِ ما. هنگامی که تو می آیی و هر جا روی به سمتت کشیده می شوم.»
آرزوی برگ و باد این بود که برگ از شاخه...
به نام صاحب پاییز افسونگر
باران نگینی را هدیه کرد مهربان مهربانان به گیتی و....
سیراب کرد،گل و سبزه و کویر را از آن.
با زلالی و سّر قطره های باران...
روییده کاجی کنار خیابان.
با سر زدن بانوان صیف و شتا روزی قد می کشد دانه کاج زیبای ما.
در آغاز یکی از روز های شکوفه باران بهار، که درخت کاج بقا گرفته بود....
نسیمی کم سن و سال از میان شاخسارِ کاج زیبا گذشت تا رسید به یکی از برگ های سبز و کوچک کاج.
آن روز با بازی های برگ و بادِ طفل گذشت...
روزها می شدند همصدا و می خواندند آواز هو هو و خش خش...
تا به عادت شد که باد هر روز میهمان درخت کاج شود.
برگ می گفت:«چه خوب است بازی هر روزِ ما. هنگامی که تو می آیی و هر جا روی به سمتت کشیده می شوم.»
آرزوی برگ و باد این بود که برگ از شاخه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش