مشاعره مشاعره با اشعار محمدرضا شفیعی کدکنی

  • نویسنده موضوع Samira-M
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 32
  • بازدیدها 525
  • کاربران تگ شده هیچ

m.sina

کاربر سایت
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
10/8/20
ارسالی‌ها
3,422
پسندها
6,884
امتیازها
33,273
مدال‌ها
16
سطح
14
 
  • #21
دل به دریا زده ای

پهنه سراب است نرو ،

برف و کولاک زده

راه خراب است نرو…!
وه که چه م**س.ت و بی خبر سوی کرانه می روی
گردش جام چشم تو هیچ به کام ما نشد
تا به مراد مدعی همچو زمانه می روی
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : m.sina

فلورا.

کاربر سایت
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
6/8/22
ارسالی‌ها
1,981
پسندها
4,716
امتیازها
28,973
مدال‌ها
17
سطح
14
 
  • #22
وه که چه م**س.ت و بی خبر سوی کرانه می روی
گردش جام چشم تو هیچ به کام ما نشد
تا به مراد مدعی همچو زمانه می روی
یک شب نشد کز این همه بی‌داد بس کنید
وین سیم بگسلد ز چگور و ربابتان

تسبیحِ ایزد است به پندارِ عامیان
آن شومْ شیونِ چون نعیبِ غرابتان
 
امضا : فلورا.
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] m.sina

m.sina

کاربر سایت
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
10/8/20
ارسالی‌ها
3,422
پسندها
6,884
امتیازها
33,273
مدال‌ها
16
سطح
14
 
  • #23
یک شب نشد کز این همه بی‌داد بس کنید
وین سیم بگسلد ز چگور و ربابتان

تسبیحِ ایزد است به پندارِ عامیان
آن شومْ شیونِ چون نعیبِ غرابتان
نخست، عشقی ست سبز
و عشق، در قلب سرخ
و قلب، در سینه ی پرنده ای می تپد
که با دل و عشق خویش
همیشه را خرم است
 
امضا : m.sina

فلورا.

کاربر سایت
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
6/8/22
ارسالی‌ها
1,981
پسندها
4,716
امتیازها
28,973
مدال‌ها
17
سطح
14
 
  • #24
نخست، عشقی ست سبز
و عشق، در قلب سرخ
و قلب، در سینه ی پرنده ای می تپد
که با دل و عشق خویش
همیشه را خرم است
تو چو مهتاب شبانگاه
گر دامن وصل تو گرفتن نتوانم
با پرتو ماه آیم و چون سایه دیوار
گامی ز سر کوی تو رفتن نتوانم
 
امضا : فلورا.
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] m.sina

m.sina

کاربر سایت
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
10/8/20
ارسالی‌ها
3,422
پسندها
6,884
امتیازها
33,273
مدال‌ها
16
سطح
14
 
  • #25
تو چو مهتاب شبانگاه
گر دامن وصل تو گرفتن نتوانم
با پرتو ماه آیم و چون سایه دیوار
گامی ز سر کوی تو رفتن نتوانم
مردی ز خاک رویید
در کوچه باغ‌های نشابور
مستان نیم شب به ترنم
آوازهای سرخ تو را باز
ترجیع وار زمزمه کردند
نامت هنوز ورد زبان هاست
 
امضا : m.sina

فلورا.

کاربر سایت
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
6/8/22
ارسالی‌ها
1,981
پسندها
4,716
امتیازها
28,973
مدال‌ها
17
سطح
14
 
  • #26
مردی ز خاک رویید
در کوچه باغ‌های نشابور
مستان نیم شب به ترنم
آوازهای سرخ تو را باز
ترجیع وار زمزمه کردند
نامت هنوز ورد زبان هاست
مرد راهى تا هواى كوى ياران بايدش

گفت: چون روح بهاران آيد از اقصاى شهر

مردها جوشد ز خاك،

آنسان كه از باران گياه؛

و آنچه مى بايد كنون

صبر مردان و دل اميدواران بايدش
 
امضا : فلورا.
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] m.sina

m.sina

کاربر سایت
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
10/8/20
ارسالی‌ها
3,422
پسندها
6,884
امتیازها
33,273
مدال‌ها
16
سطح
14
 
  • #27
مرد راهى تا هواى كوى ياران بايدش

گفت: چون روح بهاران آيد از اقصاى شهر

مردها جوشد ز خاك،

آنسان كه از باران گياه؛

و آنچه مى بايد كنون

صبر مردان و دل اميدواران بايدش
شادم به خیال تو چو مهتاب شبانگاه
گر دامن وصل تو گرفتن نتوانم

با پرتو ماه آیم و چون سایه ی دیوار
گامی ز سر کوی تو رفتن نتوانم
 
امضا : m.sina

فلورا.

کاربر سایت
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
6/8/22
ارسالی‌ها
1,981
پسندها
4,716
امتیازها
28,973
مدال‌ها
17
سطح
14
 
  • #28
شادم به خیال تو چو مهتاب شبانگاه
گر دامن وصل تو گرفتن نتوانم

با پرتو ماه آیم و چون سایه ی دیوار
گامی ز سر کوی تو رفتن نتوانم
من در حضور باغ برهنه
در لحظه‌ های عبور شبانگاه
پلک جوانه‌ ها را
آهسته می‌ گشایم و می‌ گویم
آیا، اینان رویای زندگی را
در آفتاب و باران
بر آستان فردا احساس می‌ کنند؟
 
امضا : فلورا.
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] m.sina

m.sina

کاربر سایت
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
10/8/20
ارسالی‌ها
3,422
پسندها
6,884
امتیازها
33,273
مدال‌ها
16
سطح
14
 
  • #29
من در حضور باغ برهنه
در لحظه‌ های عبور شبانگاه
پلک جوانه‌ ها را
آهسته می‌ گشایم و می‌ گویم
آیا، اینان رویای زندگی را
در آفتاب و باران
بر آستان فردا احساس می‌ کنند؟
در کوی محبت به وفایی نرسیدیم
رفتیم ازین راه و به جایی نرسیدیم

هر چند که در اوج طلب هستی ما سوخت
چون شعله به معراج فنایی نرسیدیم
 
امضا : m.sina

فلورا.

کاربر سایت
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
6/8/22
ارسالی‌ها
1,981
پسندها
4,716
امتیازها
28,973
مدال‌ها
17
سطح
14
 
  • #30
در کوی محبت به وفایی نرسیدیم
رفتیم ازین راه و به جایی نرسیدیم

هر چند که در اوج طلب هستی ما سوخت
چون شعله به معراج فنایی نرسیدیم
من در حضور باغ برهنه
در لحظه‌ های عبور شبانگاه
پلک جوانه‌ ها را
آهسته می‌ گشایم و می‌ گویم
آیا، اینان رویای زندگی را
در آفتاب و باران
بر آستان فردا احساس می‌ کنند؟
 
امضا : فلورا.
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] m.sina

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا