«یلدا» یعنی یک دوستت دارم طولانی از لب‌هایی که یک سال سکوت کرده بودند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

مطلوب رمان خون کور: بال‌های سقوط | کورویامی کاربر انجمن یک رمان

نظرتون راجع به رمان؟

  • عالی

    رای 5 71.4%
  • خوب

    رای 1 14.3%
  • متوسط

    رای 0 0.0%
  • افتضاح

    رای 0 0.0%
  • شخصیت مورد علاقه‌تون؟

    رای 0 0.0%
  • ریجس

    رای 2 28.6%
  • سیریوس

    رای 0 0.0%
  • میکایلا

    رای 0 0.0%
  • مارکوس

    رای 0 0.0%
  • هکتور

    رای 0 0.0%
  • هریس

    رای 0 0.0%
  • گاجوتل

    رای 0 0.0%
  • آکامه

    رای 0 0.0%
  • کیتو

    رای 0 0.0%
  • رانمارو

    رای 0 0.0%
  • هانا

    رای 0 0.0%
  • دیدارا

    رای 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    7

Kuroyami

کاربر فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
728
پسندها
3,928
امتیازها
17,773
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام رمان :
خون کور: بال‌های سقوط
نام نویسنده:
کورویامی
ژانر رمان:
#فانتزی #عاشقانه #تراژدی
کد رمان: 5367
ناظر:
Ghasedak. Ghasedak.
سطح: مطلوب

خون کور.بال های سقوط.jpg
خلاصه:
آکامه هرگز انتظار این را نداشت که آن مرد شکارچی به او خ**یا*نت کند اما ریجس به او حقیقت را می‌گفت. او یک شکارچی بود… یک شکارچی انسان!
حال هدف نهایی ریجس شکار یک پانیشر بود.
آیا آکامه‌ی پانیشر از دامگه او می‌رهد؟!
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Kuroyami

Łacrîmosã

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
35
 
ارسالی‌ها
1,765
پسندها
34,370
امتیازها
61,573
مدال‌ها
36
  • مدیرکل
  • #2
795136_60e37fa2aa8f2b5b6992be8bb9684e4c.jpg

«به نام داعیه‌ی سر متن‌ها»

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین جامع تایپ رمان

آموزش قرار دادن رمان را در تاپیک زیر دنبال کنید.

نحوه‌ی قرار دادن رمان در انجمن برای مطالعه کاربران

[COLOR=rgb(184, 49...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

Kuroyami

کاربر فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
728
پسندها
3,928
امتیازها
17,773
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #3
بسم الله الرحمن الرحیم


مقدمه:
دریایی از شعله در برابرش زوزه می‌کشید و می‌غرید. تنها مانده بود.
دست روی سینه اش نهاد. هیچ‌گاه تصورش را نمی‌کرد که به او خ**یا*نت کنند.
شمشیرهای تشنه به خون او، عریان و از نیام بر کشیده بود.
قلبش از غمی سنگین می‌سوخت. چشمانش را بست و به ملودی مسحور کننده‌ی باد گوش فرا داد.
لبخندی نیمه‌جان لب‌های سرخش را به پایین کشید:

...تنفرم از خودم شدیدتر می‌شه...
...وقتی که...
...می‌بینم برای چه اشخاصی احترام قائل بودم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
728
پسندها
3,928
امتیازها
17,773
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #4
× فصل اول ×

«خون در برابر خون»


والاکیا، سال ۱۰۰۰ میلادی

روی تخت‌خواب ابریشمی نشسته بود. صدای چکاچک شمشیر و خواندن طلسم‌های متفاوت لرزه بر پیکر نحیف و ضعیفش می‌انداخت. صدای نق کوچک نوزاد او را به خود آورد. با محبت و اشک قنداق نوزاد را در آغوش گرفت. پسر کوچکش با چشمانی درشت و پر از معصومیت به چهره‌ی او می‌نگریست. نوزاد دهانش را باز کرد خمیازه‌ای بلند کشید. چشمان سیاهش را بست و ناله‌ای کوچک زد. یکدفعه در اتاق باز شد و به دیوار سنگی برخورد کرد. همسرش با لباس‌های پاره و غرق در خون ظاهر گشت. لیلیان هین بلندی کشید. چشمان زمردینش از نگرانی گشوده شد و برخاست. کمرش از درد تیر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
728
پسندها
3,928
امتیازها
17,773
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #5
صدای ریسوس خیلی خفه به گوش لیلیان می‌رسید. زن با زانوانی لرزان ایستاد و بی صدا هق زد. چشمان پر از اشکش را با آستین‌های لباس سفید خونینش پاک نمود. سوراخی میان سنگ‌های دیوار بود. با ضعف به سوراخ کوچک سرک کشید. ریسوس دور تا دور اتاق را با جادو به آتش کشانید. شعله‌ی آتش از کف دستش می‌غرید و همه چیز را به آتش می‌کشانید. تخت دونفره‌شان در لهیب آتش غرق شده بود.
ریسوس شمشیرش را از زمین بیرون کشید و از چهارچوب در بیرون دوید. طولی نکشید که بدن نیمه جان ریسوس به داخل اتاق پرت شد. صدای چکاچک شمشیر‌ها قطع شده بود. دیگر تمام محافظان ریسوس کشته شده بودند. لیلیان آرام قنداق کودک تازه به دنیا آمده‌اش را در آغوش فشرد. دست جلوی لب‌های سرخ لرزانش گرفت تا جیغ نزند. می‌دید که ریسوس با درد روی زمین به خودش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
728
پسندها
3,928
امتیازها
17,773
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #6
ریسوس روی زمین تفی خونین انداخت. چشمان سیاهش با قصد قتلی قدرتمند پر شد و به رنگ سرخ درآمد. هوای اتاق بیش ‌از اندازه با گرما و دود آتش خفه شده بود. ریسوس نفسی لرزان گرفت و تمام قدرتش را در پاهای زخمی‌اش ریخت. حمله‌ای انتحاری سمت آرگوس برد. بیشتر شبیه این بود که ریسوس از وسط اتاق ناپدید شود. تنها سه قدم به فرو کردن شمشیر در قلب آرگوس مانده بود که دردی طاقت‌فرسا در قفسه‌ی سینه‌اش پیچید.
مبهوت ایستاد و به جایی که قلبش بود، نگریست. میله‌ای نقره‌ای و با لکه‌های سبز در قلبش فرو رفته بود. نگاه سرخش کمی سوسو زد و روی پاهای زخمی و بلندش تلوتلو خورد. لیلیان محکم جلوی دهانش را گرفت تا جیغ نزند.
زن شنل‌پوشی که چند قدم از آرگوس دور بود، کمان زنبورکی‌اش را پایین آورد. کمان زهرآگین میان پرهای شنل بنفش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
728
پسندها
3,928
امتیازها
17,773
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #7
شمشیر صلیبی را بی‌هوا در کمر ریسوس فرو کرد. ریسوس خرخری از درد سر داد و روی زمین خونین چنگ کشید. از دهانش تف و کف خون بیرون ریخت. ولیعهد خون‌آشامان در دایره‌ی بزرگی از خون خودش غلتیده بود. آرگوس عصایش را رها کرد. عصای آبنوس، صاف روی زمین ایستاد. خم شد و با نیشخندی روانی‌گونه چنگ لای موهای سیاه بهم ریخته‌ی ریسوس برد. کینه‌ای که آرگوس از نژاد خون‌آشامان داشت به این راحتی از میان نمی‌رفت. در سوی دیگر اتاق و در پشت دیوار لیلیان چشمانش را بست و دهانش را محکم گرفت.
دانه‌های اشک داغ از روی گونه‌های رنگ‌پریده‌اش سر می‌خورد. بند‌بند انگشتانش از شدت فشار سفید شده بودند. صدای خرخر، پاشیدن خون و دست و پا کوبیدن روی زمین، پاهای لیلیان را سست کرد. نوزاد را در آغوش فشرد و آرام زانو زد. دیگر طاقت دیدن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
728
پسندها
3,928
امتیازها
17,773
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #8
تمام درختان، شبیه هم، در سایه غلتیده بودند. آب دهانش را قورت داد. کامش از شدت عطش خشک شده بود. سرش را برگرداند. نور عمارت آتش گرفته از بالای درختان سایه گرفته و آن فاصله‌ی دور مشخص بود. صدای نعره‌ای بلند و دهشتناک در جنگل پیچید. لیلیان با ترس خودش را زیر برگ‌های یک درختچه پنهان کرد. صدای نعره‌ی پادشاه خون‌آشامان را به خوبی می‌شناخت.
تنها صدای نعره‌اش باعث فرار حیوانات جنگل به هر سو شد. تنها یک بار در طول عمرش پادشاه را دیده بود اما همان یک نگاه عمیق شاه خون‌آشامان چنان ترسی بر جانش انداخته بود که دیگر نمی‌توانست آن را تا آخر عمر فراموش کند. نوزاد از صدای بلند به ترس افتاده بود. صورت سفیدش سرخ شد. پیچی به تنش داد و نفسی گرفت تا گریه‌ی بلندی سر دهد. لیلیان با ترس و وحشت نوزاد را تکان داد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
728
پسندها
3,928
امتیازها
17,773
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #9
تلخ‌خندی صورت باریک فافنیر را تکان داد. کلاه شنل را روی سر لیلیان کشید. دو طرف صورت یخ کرده‌ی زن را نوازش نمود. آرام خم شد و بوسه‌ای روی گونه‌ی ساکیباس فراری نهاد:
- مراقب خودت هم باش! ریسوس به خاطر تو و بچه فداکاری کرد. فداکاریش رو هدر نده!
لیلیان سری به تائید نشان داد. نوزاد کوچک را لای پر شنل مخفی کرد تا بیشتر گرم بماند. دامنش را کمی بالا گرفت. از کنار مشاور پادشاه رد شد و شروع به دویدن لنگان‌لنگان کرد. امکان داشت که پادشاه او را بکشد و یا اگر خیلی به او رحم می‌کرد، سیریوس را از او می‌گرفت و دستور تبعیدش را می‌داد. شاخه‌ها تیز درختان هر از گاهی به لباس‌هایش چنگ می‌زدند و صورتش را زخمی می‌کردند.
پاهای باریکش از شدت خستگی جان نداشت. تمام این دردها در برابر زخم عمیق قلبش هیچ بود. صدای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
728
پسندها
3,928
امتیازها
17,773
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #10
فافنیر ابروهای باریکش را درهم فرو برد. سوءظن قلبش را پر کرد و هیچ بر زبان نراند. هیچ نمی‌دانست که مارینوس یک خائن است یا یک فرصت‌طلب فاسد. مشتش را فشرد و نفسی عمیق کشید. باید خودش را کنترل می‌کرد. لبانش را روی هم فشرد و حرفش را فرو خورد. تنها اولویت او حفظ جان لیلیان و سیریوس بود. مشت گره کرده‌اش را گشود. در کسری از ثانیه خشمش را فرو نشاند و نقاب بی‌تفاوتی را بر صورت باریکش نشاند. لب‌های کمانی سرخش را برهم زد:
- دلیلی برای گفتن ندارم! من عذرم رو برای دیر رسیدن به جا اوردم!
فافنیر سرش را پایین انداخت. پادشاه خون‌آشامان آرام برخاست و برگشت. لباس آبی گلدوزی‌اش با خون آن سر بریده گلگون شده بود. نگاه مشاور ابتدا روی سر بریده‌ی ریسوس افتاد. قلبش از درد مچاله شد. گویی روحش را در گدازه زنده‌زنده...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Kuroyami

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 7)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا