مشاعره مشاعره با حرف الف

[m.sina]

ای پادشاه خوبان داد از غم تنهایی

دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی

اندیشه معشوق نگهبان خیال است
عاشق نتواند به خیال دگر افتاد
با فیض سحرگاه دل تنگ چه سازد
رحم است به موری که به تنگ شکرافتاد

 

[مارینا آروین]

اندیشه معشوق نگهبان خیال است
عاشق نتواند به خیال دگر افتاد
با فیض سحرگاه دل تنگ چه سازد
رحم است به موری که به تنگ شکرافتاد

از دست دوست هر چه ستانی شکر بود
وز دست غیر دوست تبرزد تبر بود

 

[m.sina]

از دست دوست هر چه ستانی شکر بود
وز دست غیر دوست تبرزد تبر بود

ان کیمیا که میطلبی یار یکدل است
دردا که هیچ گه نتوان یافت ارزوست

 

[مارینا آروین]

ان کیمیا که میطلبی یار یکدل است
دردا که هیچ گه نتوان یافت ارزوست

زبان خامه ندارد سر بیان فراق
وگرنه شرح دهم با تو داستان فراق

 

[m.sina]

زبان خامه ندارد سر بیان فراق
وگرنه شرح دهم با تو داستان فراق

ای صبا بادی که داری در سر از یاری بگو
گر نگویی با کسی با عاشقان باری بگو

قصه کن در گوش ما گر دیگران محرم نیند
با دل پرخون ما پیغام دلداری بگو

 

[مارینا آروین]

ای صبا بادی که داری در سر از یاری بگو
گر نگویی با کسی با عاشقان باری بگو

قصه کن در گوش ما گر دیگران محرم نیند
با دل پرخون ما پیغام دلداری بگو

آن چه بر من می‌رود در بندت ای آرام جان
با کسی گویم که در بندی گرفتار آمده‌ست

 

[m.sina]

آن چه بر من می‌رود در بندت ای آرام جان
با کسی گویم که در بندی گرفتار آمده‌ست

این منم تنها و حیران نیمه شب
کرده ام همراز خود مهتاب را

گویم امشب بینم آن گل را به خواب
من مگر در خواب بینم خواب را

 

[مارینا آروین]

این منم تنها و حیران نیمه شب
کرده ام همراز خود مهتاب را

گویم امشب بینم آن گل را به خواب
من مگر در خواب بینم خواب را

آه اگر دست دل من به تمنا نرسد
یا دل از چنبر عشق تو به من وانرسد

غم هجران به سویت‌تر از این قسمت کن
کاین همه درد به جان من تنها نرسد

 

[Kuhiyar*]

اسرار غمش گفتم در سینه نهان دارم
رسوای جهانم کرد این رنگ پریدن‌ها

یغما چه غم ار عالم دشمن شود از مهرش
چون دوست نکوخواه است غم نیست ز دشمن‌ها

مولانا

افسوس كه افسانه سرايان همه خفتند
اندوه كه اندوه گساران همه رفتند

 

[m.sina]

افسوس كه افسانه سرايان همه خفتند
اندوه كه اندوه گساران همه رفتند

آن گرد شتابنده که در دامن صحراست

گوید چه نشینی که سواران همه رفتند