- تاریخ ثبتنام
- 10/8/20
- ارسالیها
- 3,594
- پسندها
- 7,271
- امتیازها
- 35,773
- مدالها
- 16
دیدی ای دل که دگر باره چه آمد پیشمدلت
جای
دگر
بود
و
غمت
کنج
دل
ما
چه کنم با که بگویم چه خیال اندیشم
کاش بر من نرسیدی ستم عشق رخت
که فرو مانده به حال دل تنگ خویشم
دیدی ای دل که دگر باره چه آمد پیشمدلت
جای
دگر
بود
و
غمت
کنج
دل
ما
دوش وقتِ سَحَر از غُصه نجاتم دادنددانه عشق من از کشت تو خرمن شده است
من ویران شده با دست تو بار دیگری، من شده است
این من از رفتن تو بار دگر میمیرد
چون که باز از تو کند یاد، نفس میگیرد
درد بی درمان شنیدی؟دوش وقتِ سَحَر از غُصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمتِ شب آبِ حیاتم دادند
بیخود از شَعْشَعِهٔ پرتوِ ذاتم کردند
باده از جامِ تَجَلّیِ صفاتم دادند
دورم از جانان و مسکین آنکه شد مهجور ازودرون سینهام دردیست خونبار
که همچون گریه میگیرد گلویم
غمی آشفته دردی گریه آلود
نمیدانم چه میخواهم بگویم...
دل را که مرده بود حیاتی به جان رسیددورم از جانان و مسکین آنکه شد مهجور ازو
چون تنی باشد که جانش رفته باشد دور ازو
ذره حالم نمیگردد ز حال ذرهای
کافتاب عالم آرا بازگیرد نور ازو