متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مشاعره مشاعره با حرف گ

  • نویسنده موضوع ARYA-T
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 82
  • بازدیدها 1,829
  • کاربران تگ شده هیچ

m.sina

کاربر خبره
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,536
پسندها
7,166
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
  • #71
گویند بخوان یاسین تا عشق شود تسکین
جانی که به لب آمد چه سود ز یاسینی
آن دلشده خاکی کز عشق زمین بوسد
در دولت تو بنهد بر پشت فلک زینی
گوش دل می شنود آنچه که در دل باشد
عشق را زمزمه کافی ست، به آواز مگو

آتشی در دلم انداخته چشمت که مپرس
پیش من حرفی از آن خانه برانداز مگو
 
امضا : m.sina

♡°DINA°

رفیق جدید انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
73
پسندها
269
امتیازها
1,048
مدال‌ها
3
  • #72
گوش دل می شنود آنچه که در دل باشد
عشق را زمزمه کافی ست، به آواز مگو

آتشی در دلم انداخته چشمت که مپرس
پیش من حرفی از آن خانه برانداز مگو
گر آمدنم به‌ خود بُدی، نامَدَمی
وَر نیز شدن به من بُدی، کِی شُدَمی؟
 
امضا : ♡°DINA°

بَهآرنارنج

کاربر حرفه‌ای
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,988
پسندها
6,396
امتیازها
28,973
مدال‌ها
15
  • #73
گاهی جرقه‌ای، جرقه ناچیزی
این اجتماع ساکت بیجان را

یکباره از درون متلاشی می‌کرد
آن‌ها به هم هجوم می‌آوردند
 
امضا : بَهآرنارنج

m.sina

کاربر خبره
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,536
پسندها
7,166
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
  • #74
گاهی جرقه‌ای، جرقه ناچیزی
این اجتماع ساکت بیجان را

یکباره از درون متلاشی می‌کرد
آن‌ها به هم هجوم می‌آوردند
گیرم که به دریا نرسیدی چه غم ای رود
خوش باش که یک چند در این راه دویدی

ای نی چه کشیدی مگر از خلق که هر دم
ما آه کشیدیم تو فریاد کشیدی
 
امضا : m.sina

فلورا.

کاربر حرفه‌ای
سطح
14
 
ارسالی‌ها
1,966
پسندها
4,715
امتیازها
28,973
مدال‌ها
17
  • #75
گیرم که به دریا نرسیدی چه غم ای رود
خوش باش که یک چند در این راه دویدی

ای نی چه کشیدی مگر از خلق که هر دم
ما آه کشیدیم تو فریاد کشیدی
گاهی به جوی دوست چو آب روان خوشیم

گاهی چو آب حبس شدم در سبوی دوست

گه چون حویج دیگ بجوشیم و او به فکر

کفگیر می زند که چنینست خوی دوست
 
امضا : فلورا.

m.sina

کاربر خبره
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,536
پسندها
7,166
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
  • #76
گاهی به جوی دوست چو آب روان خوشیم

گاهی چو آب حبس شدم در سبوی دوست

گه چون حویج دیگ بجوشیم و او به فکر

کفگیر می زند که چنینست خوی دوست

گر من از طعن رقیبان تو اندیشه کنم
کی توانم روش عشق تو را پیشه کنم

من که در خلوت دل با تو هم آ*غو*ش شدم
دگر از سرزنش غیر چه اندیشه کنم
 
امضا : m.sina

ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ

کاربر حرفه‌ای
سطح
31
 
ارسالی‌ها
2,541
پسندها
20,255
امتیازها
48,373
مدال‌ها
34
  • #77
گر من از طعن رقیبان تو اندیشه کنم
کی توانم روش عشق تو را پیشه کنم

من که در خلوت دل با تو هم آ*غو*ش شدم
دگر از سرزنش غیر چه اندیشه کنم
گر نمي کوشي به درمانم به آزارم مکوش
مرهم دل نيستي، بر سينه پيکاني چرا
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] m.sina

m.sina

کاربر خبره
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,536
پسندها
7,166
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
  • #78
گر نمي کوشي به درمانم به آزارم مکوش
مرهم دل نيستي، بر سينه پيکاني چرا
گه خیال روی او گاهی خیال خوی او
در سر شوریده عشق بهشت و نار هست

هم دل و هم جان فداکن یار هم جان و دلست
جان بر جانان فراوان دل بر دلدار هست
 
امضا : m.sina

Sharif

کاربر انجمن
سطح
7
 
ارسالی‌ها
325
پسندها
654
امتیازها
4,233
مدال‌ها
8
  • #79
گر نمي کوشي به درمانم به آزارم مکوش
مرهم دل نيستي، بر سينه پيکاني چرا
گویمت چندی ز بی‌مِهریِ یار
که دل را پر خون کرد و چشم را اشک بار
 
امضا : Sharif

Sharif

کاربر انجمن
سطح
7
 
ارسالی‌ها
325
پسندها
654
امتیازها
4,233
مدال‌ها
8
  • #80
گه خیال روی او گاهی خیال خوی او
در سر شوریده عشق بهشت و نار هست

هم دل و هم جان فداکن یار هم جان و دلست
جان بر جانان فراوان دل بر دلدار هست
گه جنون عشقِ او گه خمار بوی او
دل را به حاشا می‌کشد هردم نسیم عطرِ او
 
امضا : Sharif
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] m.sina

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
99
بازدیدها
2,790
پاسخ‌ها
168
بازدیدها
3,220
پاسخ‌ها
100
بازدیدها
2,130
پاسخ‌ها
107
بازدیدها
2,391
پاسخ‌ها
99
بازدیدها
1,923
پاسخ‌ها
105
بازدیدها
2,285
پاسخ‌ها
128
بازدیدها
2,665

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا