خوش است از همه با هر زبان روایت عشق
ولی روایت آن چشم مهربان خوش تر
ز عشق های جوانی عزیزتر دارم
تو را که گرمی خورشید در خزان خوش تر
خبر بلبل این باغ بپرسید که من
ناله ای میشنوم کز قفسی می آید
یار دارد سر صید دل حافظ ، یاران
شاهدبازی به شکار مگسی می آید
دوست را گر سر پرسیدن بیمار غم است
گو بیا خوش که هنوز نفسی می آید
هرکسی آنجا به امید قبلی می آید
مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید
که زانفاس خوشش بوی کسی می آید