ژاله بر لاله فرود آمده هنگام سحر
راست بر عارض گلبوی عرق کرده یار
ژاله بر لاله فرو می چکد از دامن ابر
خیز و با لاله رخی ساحت گل زار ببوی
ژولیده زلف فتنه خو، مخمور چشم کینه جوژنده پیلان کز در دریای سند آورده ای
سال دیگر بگذرانی از لب دریای نیل
ژاله بر لاله فرو می چکد از دامن ابرژغ ژغ دندان اودل می شکست
جان شیران سیه می شد ز دست
مولانا