- تاریخ ثبتنام
- 29/8/23
- ارسالیها
- 853
- پسندها
- 5,516
- امتیازها
- 22,273
- مدالها
- 15
سطح
12
- نویسنده موضوع
- #631
***
- اگه دوست داری بشینی پشت فرمون، فقط بگو، ماشین خودته.
نگاهم را از خراش سپر گرفتم و سرم را بالا آوردم. رضا یک قوطی رانی هلو را به طرفم گرفته بود. با لبخند رانی را گرفتم.
- نه حوصله رانندگی ندارم.
رضا کنارم به ماشین تکیه داد و درحالیکه در رانی را باز میکرد گفت:
- غصه نخور خواهر من! علی برمیگرده.
خنکای بطری رانی زیر پوست دستم دویده بود و نگاهم را به مرد جوانی داده بودم که یک پاکت تنقلات را از شیشه ماشینش به دست همسر جوانش میداد.
- یعنی ممکنه علی دوباره پیشم برگرده؟
- چرا خودت رو ناراحت کسی میکنی که دیگه تو رو نمیخواد؟
مرد جوان پشت فرمان پرایدش نشست و من نگاه از آنها گرفته و به طرف رضا چرخیدم. نگاهش را به من دوخته بود.
- من میخوامش، علی همه زندگیمه.
تأسف را در نگاه رضا...
- اگه دوست داری بشینی پشت فرمون، فقط بگو، ماشین خودته.
نگاهم را از خراش سپر گرفتم و سرم را بالا آوردم. رضا یک قوطی رانی هلو را به طرفم گرفته بود. با لبخند رانی را گرفتم.
- نه حوصله رانندگی ندارم.
رضا کنارم به ماشین تکیه داد و درحالیکه در رانی را باز میکرد گفت:
- غصه نخور خواهر من! علی برمیگرده.
خنکای بطری رانی زیر پوست دستم دویده بود و نگاهم را به مرد جوانی داده بودم که یک پاکت تنقلات را از شیشه ماشینش به دست همسر جوانش میداد.
- یعنی ممکنه علی دوباره پیشم برگرده؟
- چرا خودت رو ناراحت کسی میکنی که دیگه تو رو نمیخواد؟
مرد جوان پشت فرمان پرایدش نشست و من نگاه از آنها گرفته و به طرف رضا چرخیدم. نگاهش را به من دوخته بود.
- من میخوامش، علی همه زندگیمه.
تأسف را در نگاه رضا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر