- تاریخ ثبت‌نام
- 25/1/22
- ارسالی‌ها
- 248
- پسندها
- 1,579
- امتیازها
- 10,013
- مدال‌ها
- 10
سطح
9
- نویسنده موضوع
- #31
-
تذکر:
نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.
مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:
1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)
2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی
3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.
و...
قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:
1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.
2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.
3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:
4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.
در حال تایپ رمان من ارگ بمُ تو نقش جهانی | فاطمه محمدی اصل کاربر انجمن یک رمان
- نویسنده موضوع fatemehm.asl
- تاریخ شروع
- پاسخ‌ها 49
- بازدیدها 2,369
- کاربران تگ شده هیچ
- تاریخ ثبت‌نام
- 25/1/22
- ارسالی‌ها
- 248
- پسندها
- 1,579
- امتیازها
- 10,013
- مدال‌ها
- 10
سطح
9
- نویسنده موضوع
- #32
- تاریخ ثبت‌نام
- 25/1/22
- ارسالی‌ها
- 248
- پسندها
- 1,579
- امتیازها
- 10,013
- مدال‌ها
- 10
سطح
9
- نویسنده موضوع
- #33
- تاریخ ثبت‌نام
- 25/1/22
- ارسالی‌ها
- 248
- پسندها
- 1,579
- امتیازها
- 10,013
- مدال‌ها
- 10
سطح
9
- نویسنده موضوع
- #34
- تاریخ ثبت‌نام
- 25/1/22
- ارسالی‌ها
- 248
- پسندها
- 1,579
- امتیازها
- 10,013
- مدال‌ها
- 10
سطح
9
- نویسنده موضوع
- #35
- تاریخ ثبت‌نام
- 25/1/22
- ارسالی‌ها
- 248
- پسندها
- 1,579
- امتیازها
- 10,013
- مدال‌ها
- 10
سطح
9
- نویسنده موضوع
- #36
- تاریخ ثبت‌نام
- 25/1/22
- ارسالی‌ها
- 248
- پسندها
- 1,579
- امتیازها
- 10,013
- مدال‌ها
- 10
سطح
9
- نویسنده موضوع
- #37
- تاریخ ثبت‌نام
- 25/1/22
- ارسالی‌ها
- 248
- پسندها
- 1,579
- امتیازها
- 10,013
- مدال‌ها
- 10
سطح
9
- نویسنده موضوع
- #38
- تاریخ ثبت‌نام
- 25/1/22
- ارسالی‌ها
- 248
- پسندها
- 1,579
- امتیازها
- 10,013
- مدال‌ها
- 10
سطح
9
- نویسنده موضوع
- #39
در حیاط میان آن همه مادر و پدر زانو زد و پیشانیم را بوسید، برق اشک را در چشمانش می‌دیدم، اشکی که برای خوشحالی شیده می‌ریخت.
من با اخم گونه‌اش را بوسیدم و خواستم از آنجا برود. او برای زندگی هردویمان سخت کار می‌کرد، بی انصافی می‌شد اگر برای اولین روز مدرسه نگهش می‌د‌اشتم و بخاطر من غید نصف حقوقش را میزد.
خودش دلش می‌خواست بماند.
با زور و لجبازی فرستادمش برود سر کار؛ اما خوب می‌دانستم از پشت نرده‌ها یواشکی نگاهم می‌کند.
بدون تردید کیفم را محکم چسبیدم و صف را پیدا کردم. نیم نگاهی هم خرج بچه‌هایی که برای خانوادشان دست تکان میدادند نکردم. آنید خودش می‌توانست از پس همه چیز بربیاید، او قوی بود!
تمام طول دبستان را آرام و بی صدا بدون حاشیه و شیطنت گذراندم.
نه که شیطنت نداشته باشم،...
من با اخم گونه‌اش را بوسیدم و خواستم از آنجا برود. او برای زندگی هردویمان سخت کار می‌کرد، بی انصافی می‌شد اگر برای اولین روز مدرسه نگهش می‌د‌اشتم و بخاطر من غید نصف حقوقش را میزد.
خودش دلش می‌خواست بماند.
با زور و لجبازی فرستادمش برود سر کار؛ اما خوب می‌دانستم از پشت نرده‌ها یواشکی نگاهم می‌کند.
بدون تردید کیفم را محکم چسبیدم و صف را پیدا کردم. نیم نگاهی هم خرج بچه‌هایی که برای خانوادشان دست تکان میدادند نکردم. آنید خودش می‌توانست از پس همه چیز بربیاید، او قوی بود!
تمام طول دبستان را آرام و بی صدا بدون حاشیه و شیطنت گذراندم.
نه که شیطنت نداشته باشم،...
آخرین ویرایش
امضا : fatemehm.asl
- تاریخ ثبت‌نام
- 25/1/22
- ارسالی‌ها
- 248
- پسندها
- 1,579
- امتیازها
- 10,013
- مدال‌ها
- 10
سطح
9
- نویسنده موضوع
- #40
دقیقه‌ها به سرعت می‌گذرد بالاخره همان زن اپرا خوان با چشمانی که مرا قورت میدادند دعوتم می‌کند تا قسمتی از اپرا را اجرا کنم، در اصل او کریستین دختری از گروه کر را به میدان می‌خواند.
موج هیجان و اضطراب را از صورت بازیگران ساته می‌شد، با خود می‌گفتند این دختر کیست؟
سر به سمت مردم می‌چرخانم، تماشاگران چند نفر بودند؟ هفت‌صد نفر؟ من حتی برای یک نفر هم اجرا نداشتم!
سر تا پایم جنون‌آمیز می‌لرزد، نفسی عمیق می‌گیرم، یا می‌بردم یا می‌باخت.
ارکستر درست از پایین صحنه در جایگاه خود با هماهنگی شروع به نواختنِ موسیقی می‌کنند.
با تکانی شدید از نوای آن‌ها چند قدم عقب می‌روم که دنباله لباس زیر پاشنه کفشم له می‌شود، همان لحظه کسی از تماشاگران با شجاعت اعتراض می‌کند« این بود اون نمایش پر اداعاتون؟»...
موج هیجان و اضطراب را از صورت بازیگران ساته می‌شد، با خود می‌گفتند این دختر کیست؟
سر به سمت مردم می‌چرخانم، تماشاگران چند نفر بودند؟ هفت‌صد نفر؟ من حتی برای یک نفر هم اجرا نداشتم!
سر تا پایم جنون‌آمیز می‌لرزد، نفسی عمیق می‌گیرم، یا می‌بردم یا می‌باخت.
ارکستر درست از پایین صحنه در جایگاه خود با هماهنگی شروع به نواختنِ موسیقی می‌کنند.
با تکانی شدید از نوای آن‌ها چند قدم عقب می‌روم که دنباله لباس زیر پاشنه کفشم له می‌شود، همان لحظه کسی از تماشاگران با شجاعت اعتراض می‌کند« این بود اون نمایش پر اداعاتون؟»...
آخرین ویرایش
امضا : fatemehm.asl
موضوعات مشابه
