• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان من ارگ بمُ تو نقش جهانی | فاطمه محمدی اصل کاربر انجمن یک رمان

fatemehm.asl

گوینده آزمایشی + میکسر آزمایشی
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
25/1/22
ارسالی‌ها
248
پسندها
1,579
امتیازها
10,013
مدال‌ها
10
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #41
کف دست روی سینه و یک دست پشت کمر می‌گذارم و برای احترام به مردم خم می‌شوم، برای اهالی اُپرایی که انگار اپراخوانشان من هستم.
هنوز کمر صاف نکرده‌ام که ارکستر از گوشه و کنار سالن موسیقی جدیدی می‌نوازند.

حدس می‌زنم زمانِ ورود نقش رائول است، یا همان آصف شیوانی خودمان!
صدای قیژ کفِ چوبی گویای آمدن کسی است، نمی‌توانم خویشتن‌داری کنم، از دستم در رفته یک پوزخند روی صورتم جا خوش می‌کند، آخ که اگر آصف صورتم را می‌دید... .
- ممکنه خودش باشه!
صدای مردانه و پر جذبه آصف شیوانی، حالا کمی مهربان و دلسوز با آوازی رئوف شنیده می‌شود.
- ممکنه این کریستین باشه؟!
همانجا که با لبخندی از خباثت کمرم را صاف می‌کنم، آصف با لباس‌های اشرافیِ دوره ناپلئونِ در تنش از کنار ستون‌های صحنه به سمتم میاید...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : fatemehm.asl

fatemehm.asl

گوینده آزمایشی + میکسر آزمایشی
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
25/1/22
ارسالی‌ها
248
پسندها
1,579
امتیازها
10,013
مدال‌ها
10
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #42
زمان دوباره در سالن به جریان می‌افتد.. .
آصف باز هم مثل اجراهای گذشته روی صحنه می‌درخشد و بدون کوچکترین اشتباه دل‌ها را به بازی می‌گیرد؛ این منم، شیده که گاهی صدایم قطع و چشمانم بسته می‌شود؛ ولی بیایید منصف باشیم...من هم چشمان تماشاگران را خیره خود کرده‌ام.
دیدارِ پرشورِ دوباره رائول و کریستین که به پایان می‌رسد با حفظِ صمیمتی کاذب کنار هم می‌ایستم و برای تشکر کمر خم می‌کنیم. تماشاگران ایستاده با اشتیاق برایمان سوت و دست و جیغ می‌کشند.
میان صدای مهیب دست و فریادها پرده‌های قرمز بسته می‌شوند.
استاد شیوانی با لباس‌های فاخر قرن نوزدهم‌اش فرصت کمر صاف کردن و شادی را نمی‌دهد، شبیه یک جلاد حقیقی یقیه لباس پرنسسی‌ام را به چنگ می‌گیرد و با خشونت رخ به رخم می‌ایستد، صورتش از خشم به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : fatemehm.asl

fatemehm.asl

گوینده آزمایشی + میکسر آزمایشی
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
25/1/22
ارسالی‌ها
248
پسندها
1,579
امتیازها
10,013
مدال‌ها
10
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #43
آنقدر صورتش را نزدیک می‌‌آورد که متوجه می‌شوم عطری به شیرینی بهار می‌زند؛ همان که ازش انزجارم می‌شد.
برنده می‌گوید:
- شاهدخت... نه، تو لایق این اسم ضایعه هم نیستی بذار درست صدا کنم خانم جعل‌کار! تو بلدی بازیگر باشی؟ یا فقط بلدی با اون نگاه سرکش، سر همه کلاه بذاری؟ ستاره؟! تو ستاره نیستی. تو یه چراغ نفتی دودزنی که به زور باد داره سوسو می‌زنه!
با تسلط آخرین کلمه‌اش را نعره می‌زند، سوسو در گوش‌هایم سوت می‌کشند و آصف شبیه یک تکه آشغال با شدت به عقب پرتم می‌کند که زمین می‌خورم.

بالا سرم دستان مردانه‌اش را روی هوا تکان می‌دهد، انگار به چیز کثیفی دست زده است... .
صدای دوباره‌اش پلک‌هایم روی هم قفل می‌کند.
- چرا ماتتون زده؟! این دختر و پرتش کنید بیرون.
مگر نیامده بودم برنده این...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : fatemehm.asl

fatemehm.asl

گوینده آزمایشی + میکسر آزمایشی
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
25/1/22
ارسالی‌ها
248
پسندها
1,579
امتیازها
10,013
مدال‌ها
10
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #44
استاد شیوانی عزیز از انتهای صدایش برافروختگی می‌بارید، انگاری توانسته بودم دماغش را به خاک بمالم و حالا کاسه چه کنم چه کنم دستش گرفته.
لیوانی کریستالی با چند حبه قند و یک قاشق مقابلم قرار می‌گیرد.
آهسته سر بالا می‌آورم. گیسو آن دخترک گریمور بود که با لبانی به دندان کشیده برایم آب قند آورده.
- چیزه...رنگت پریده.
هیچ‌کس حواسش بهم نبود، باز هم شده بودم آن دخترکی همه ازش فراری بودند.

لیوان را می‌گیرم و قلوپی ازش می‌نوشم.
- شما گفتی ساناز نیستی من یادمه.
گیسوی دلواپس سعی دارد هم‌صحبتم باشد.
- آقای صیف بود یه راهکاری می‌داد خیلی مرد خوبی، خیلی هم باهوشه ولی کسی پیداش... .
از نام صیف گریزانم، بنابر این با دستی دراز کرده حرف او را قطع و لیوان را با حرص یک نفس سر می‌کشم.

با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : fatemehm.asl

fatemehm.asl

گوینده آزمایشی + میکسر آزمایشی
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
25/1/22
ارسالی‌ها
248
پسندها
1,579
امتیازها
10,013
مدال‌ها
10
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #45
خشمم را کنترل کنم چون به گفته مادرم آرامش جوابگوتر است؟ خونسرد باشم؟ این لغت‌ها در فرهنگ‌نامه‌ام هیچ جایی نداشت.
تیک‌تاک، تیک‌تاک دکمه بمب ساعتی فشرده می‌شود... .
زیر لب «گور بابای خونسردی» می‌گویم و ناگهان به پشت می‌چرخم.

گیسو جا می‌خورد، یک قدم عقب می‌کشد؛ اما فرصت نمی‌کند چیزی بگوید، لیوان از دستانش کشیده می‌شود.
ثانیه‌ای بعد جیغ گوش‌خراشم هوا را می‌شکافد و لیوان با سرعتی جنون‌آمیز به سمت شیوانی پرت می‌شود. سکوتی زننده همه جا را فرا می‌گیرد.
تنها آوای موسیقی ارکسترها که از سالن ‌اصلی نواخته می‌شد مانع درز صدای پشت صحنه به بیرون است.
صدای خرد شدن شیشه بر شانه آصف با ناله مردانه‌اش همزمان می‌شود؛ اما هیچ کدام به اندازه غرش رسا و قاطع‌ام در فضا نمی‌پیچد:
- بهت هشدار داده...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : fatemehm.asl

fatemehm.asl

گوینده آزمایشی + میکسر آزمایشی
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
25/1/22
ارسالی‌ها
248
پسندها
1,579
امتیازها
10,013
مدال‌ها
10
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #46
خودش را از صحنه خارج می‌کند و به سمت خروجی می‌رود.
یک دم احساس می‌کنم تمام نگاه‌ها هنوز رویم قفل است.
گیسو کلافه دستم را می‌گیرد و آرام می‌کشد تا دوباره وارد جریان صحنه بشوم.
همه مجبورند جنگ را همان‌جا دفن کنند؛ چون صحنه و پرده‌ی سوم مثل هیولایی بی‌رحم به هیچ‌کس برای جنگ‌های شخصی زمان نمی‌داد.
شلوغی پشت صحنه مثل موجی درهم شکسته دوباره به جریان افتاد.
بچه‌ها هول‌هولکی شمع‌های بلند را روشن می‌کنند، دسته گل‌ها را مرتب می‌کنند.

کسی جرأت نگاه مستقیم به من را نداشت خیال می‌کردند سرشان را می‌بُرم.
صدای ارکستر از داخل سالن همچنان جریان داشت؛ انگار هیچ‌کدام از این طوفان جو بیرون را لمس نکرده.
بدنم تب دارد، نفس‌هایم تند، نگاه‌های نیمه‌پنهان اطراف مثل خنجر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : fatemehm.asl

fatemehm.asl

گوینده آزمایشی + میکسر آزمایشی
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
25/1/22
ارسالی‌ها
248
پسندها
1,579
امتیازها
10,013
مدال‌ها
10
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #47
کف دست‌هایم، هنوز غرق کرده‌اند؛ با این حال بازی باید ادامه پیدا می‌کرد.
یکی از نامه‌ها را دست گرفتم. نگاهی به سطر اول انداخته و لبخندی تلخ روی لب نشاندم.
نورافکن‌ها سیمایم را قاب گرفت.
آرام، زیبا، درخشان...درست مثل تصویری که تماشاچیان انتظارش را داشتند.
پرده سوم آغاز شد.

همه نگاه‌ها دوباره به سوی آن دخترِ میان گل‌ها برگشت که سفیدی لباسش برق می‌زد، یعنی به سوی من.
از گوشه‌ی صحنه زنی بازیگر با پیراهن بلند ساتن مشکی و شال کشمیری دور شانه آهسته نزدیک می‌شود.
در قالب نقشش، گلِ سرخی دیگر به دستم می‌دهد که دور ساقه‌اش یک ربان مشکی پیچیده شده.
- شبح اینجاست ازت راضی و این گل رو برات آورده.
زن همانطور که بی‌صدا آمد، بی‌صدا هم رفت.
دارم از کمبود اکسیژن خفه می‌شوم؛...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : fatemehm.asl

fatemehm.asl

گوینده آزمایشی + میکسر آزمایشی
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
25/1/22
ارسالی‌ها
248
پسندها
1,579
امتیازها
10,013
مدال‌ها
10
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #48
- زندگی برای من تاریک و سرد، حتی بهار هم پاییز و زرد!
وقتی به رویاها نمی‌رسی، باید شبیه شبح زندگی کرد... .
پایان واژگان او از شدت بغض پر ارتعاش است.
به یکباره
آینه طلایی که درست مقابلم قرار دارد از وسط همانند دری مخفی باز می‌شود و مردی با نقابی نیمه به صورت، شکیبا و راسخ قدم به صحنه می‌گذارد.
نور آبی روی شانه‌های کشیدهِ مردانه‌اش جنبش می‌کند و دستکش‌های مخملش برق می‌زنند.
نوازنده ارگ انگشتانش با مهارت روی کلید‌های سیاه و سفید، ماشه نت‌ها را می‌کشد، بانگ بلندش موهای تن تماشاچی‌ها را سیخ می‌کند، آن صدا بوی مرگ می‌داد... .
عمومِ صحنه را دود سفید رنگ در بر گرفته.
تنها شانه‌های پهن شبح دیده می‌شود.
پلک زدن را فراموش می‌کنم. نگاهم، نگاهم یخ می‌زند روی چیزی... .
چشم‌هایش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : fatemehm.asl

fatemehm.asl

گوینده آزمایشی + میکسر آزمایشی
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
25/1/22
ارسالی‌ها
248
پسندها
1,579
امتیازها
10,013
مدال‌ها
10
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #49
ته چهره دختر مقابلش آشناست؛ اما به یاد ندارد، فقط چشمان و دندان‌های بامزه‌اش خاطره کسی را تداعی می‌کرد، کسی که زیاد پررنگ نیست.
شاید در گوشه ذهن خاک می‌خورد و به یاد نمی‌آید، همچو آن خواب‌هایی که بعد از بیداری فراموش می‌شوند.
نور آبی فضا کمرنگ‌ می‌شود.
حالا قباد و آن دخترک که در ذهنش عنوان« غریبه ‌آشنا» را بهش می‌دهد زیر نورهای زرد بودند، قباد می‌دانست که آن دختر ساناز نیست و یک جای کار حسابی لنگ می‌زند؛ ولی اجبارن برای خراب نشدن نمایش بدون استرس دستش را مقابل دختر دراز می‌کند.
به ظاهر منتظر حرکت اوست؛ اما نمی‌تواند به وهم عجیب و رنگ پریده‌اش بی اهمیت باشد.

بی‌اختیار به نگاه خیره‌‌اش که تا الان چشمانش را سوراخ کرده دل می‌دهد، به نگاهی که خیره اوست و جای دیگری سیر می‌کند...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : fatemehm.asl

fatemehm.asl

گوینده آزمایشی + میکسر آزمایشی
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
25/1/22
ارسالی‌ها
248
پسندها
1,579
امتیازها
10,013
مدال‌ها
10
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #50
مشاور مدرسه تنها کسی بود که رازم را می‌دانست و ترحم در نگاهش ندیدم، فقط قصد کمک داشت. همین باعث شد اعتماد کنم و آن زن مهربان در آینده بهترین دوست مادرم بشود.
هر کسی به سمتم می‌آمد و درخواست دوستی می‌کرد، عملاً از او فراری می‌شدم.
هر کجا که می‌دیدمش قایم می‌شدم و آرام به این واکنش غیر عادی می‌خندیدم.
شاید بچه‌های انگشت شماری مثل من وجود داشت که یا خجالت می‌کشیدند و زیادی ساده بودند، یا هم از دوستی می‌ترسیدند.
من هم دلیل خودم را داشتم.

فکر می‌کردم اگر کسی متوجه راز بزرگم، اینکه پدرم مارا ترک کرده بشود قرار است دلسوزی برایمان خرج کند.
تا اینکه بزرگ‌‌تر شدم.

برای ثبت نام اول راهنمایی در سالن ایستاده بودم و بروشورهای روی تابلو را می‌خواندم.
کسی آرام به شانه‌ام ضربه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : fatemehm.asl

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 5)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا