دلنوشته روزگار امتحان مي گيرد|ف.سين كاربر انجمن يكـ رمان

F.Śin · 5/12/18

سؤال:
-آدمي كه فراموش شود، چهحالي دارد؟
پاسخ:
-آدمي كه فراموش شود، آدمي كه در همهي موارد، هميشه آخرين نفر باشد و وجودش براي كسي مهم نباشد، ناراحت نميشود، افسرده نميشود، غصه نميخورد؛ فقط بيتفاوت ميشود! ديگر هيچكس برايش مهم نيست، چرا كه او هم براي كسي مهم نيست.

• فراموششده ها، فراموش ميكنند اما ديرتر از ديگر آدمها! آنها ميدانند فراموش شدن، چه...

F.Śin · 12/12/18

سؤال:
-"يادم تو را فراموش" كه ميگويند چيست و چه كاربردي دارد؟
پاسخ:
- يادم تو را فراموش، جملهاي ست كه به تو يادآوري ميكند، هر كار هم كني، خودت را به آب و آتش هم كه بزني، هيچ چيز فراموشم نميشود اما تو فراموش ميكني همه چيز را... يادم تو را فراموش، ميگويد من پايبند ِ اين بازي بودم و قوانين را مو به مو به خاطر سپردم اما تو نه! يادم تو را فراموش هم در مواقعي به درد ميخورد كه پا ميگذاري روي همهچيز و اين بازي را با يك سهل انگاري، نابود ميكني، برايت باخت مهم نيست چون من بُرد ِ تو نيستم، پوزخند ميزني و ميروي كه بازي...

F.Śin · 12/12/18

سؤال:
-آدم هايي كه دير فراموش ميكنند و دير ميبخشند...
پاسخ:
-كينه اي نيستند، بدجنس نيستند، حساس نيستند و يا حتي، دوست ندارند آزارتان بدهند. آنهايي كه مو به موي خاطرات ِ بد را در ذهنشان حك ميكنند، آدم هاي بدي نيستند، آنها زود ميبخشند و بخشنده اند، فقط مشكلشان آنجاست كه با يادآوري، نميتوانند وانمود كنند كه اتفاقي نيفتاده، آنها قادر به كنترل كردن ِ خودشان نيستند.

•آدم ها را از برخي...

F.Śin · 12/12/18

سؤال:
-آيا آدمي هم وجود دارد كه وانمود كند زود فراموش ميكند؟
پاسخ:
-صددرصد! آدمهايي كه نميتوانند با گذشته رو به رو شوند، خودشان را به آن در ميزنند و ميخواهند هر طور كه شده، وانمود كنند زود فراموش ميكنند و هيچ اتفاقي نيفتاده؛ مثل ِ همان پيرمردي كه پس از پانزده سال تنهايي و سر كردن با قاب عكس هاي همسرش، به سرش ميزند، ساعت ها فكر ميكند، بيرون ميرود، خيابان ها را متر ميكند و در آخر، ميرسد به پاركي كه خاطرات را زنده ميكند. همچون ديوانه ها دور خود ميگردد و بلند بلند نام ِ همسرش را صدا...

F.Śin · 12/12/18

سؤال:
-كاش همچون ماهي بوديم...
پاسخ:
-خيلي زود همه چيز را فراموش ميكرديم و خودمان را با يكسري اشتباه، با يكسري شكست، با يكسري "كاش" و با يكسري ِ وقايع ِ ناگوار، نابود نميكرديم. گاهي واقعاً لازم است در حد ِ همان سه ثانيه، براي فكر كردن به اتفاقي كه پيش آمده، اشتباهي كه مرتكب شديم و اي كاش نميشديم، وقت بگذاريم، نه بيشتر!

•كاش ميشد به اتفاقاتي كه گذشته و قابل جبران نيست، در ذهنمان جايي ندهيم و فراموش كنيم گذشته اي كه رفته است را!

F.Śin · 12/12/18

جمع بندي ِ مبحث ِ نسيان
استاد روزگار،
به آدم ها ياد بده، برخي وقت ها بايد از همه چيز رها شد.
برخي وقت ها بايد تا ميتوانيم فراموش كنيم و هرآنچه كه باعث ِ نابوديمان ميشود را پاك كنيم؛ از آدم ها گرفته تا برخي خطاهاي جبران نشدني و خاطرههاي مزخرف!
به آدم ها ياد بده، بيخيال ِ همهي بدي هايي كه در حقشان شده، بشوند! آخر ميداني؟ هيچ چيز ارزش اين را ندارد كه روزهايمان را زهر كنيم براي يكسري آدم ِ بيهوده. هيچ كس لياقت ندارد آنقدر در ذهنمان بماند كه گاهي فراموشمان شود غذا بخوريم يا حرف بزنيم... بايد فراموش كرد.
استاد روزگار،
در آخر هم...

F.Śin · 12/12/18

روزگار به برگه ي اين شاگرد كه مي رسد، بي وقفه شروع به مطالعه ي پاسخ ها ميكند! اين شاگرد، درست برعكس ِ برخي، هيچ چيز را حفظ نكرده بود و روزگار مطمئن بود هيچ يك از اين جملات، در جزوهاش نبودند. اين شاگرد، تنها از تجربيات و احساساتش گفته بود و سعي كرده بود، جز حقيقت هيچ ننويسد.
پاسخ ِ روزگار، جالب بود:
-شاگرد ِ عزيزم،
برخي آدمها، در زندگي هستند كه فقط از روي دستور كار پيش ميروند و ريسك نميكنند. برخي چشم بسته، بدون آنكه به نظرات و عقايد خودشان اهميت دهند، تابع جمع ميشوند و هرچه كه ديگران گفتند را بيبرو برگرد، بر زبان ميآورند. برخي ِ ديگر هم فقط حفظ ميكنند و در...

F.Śin · 12/12/18

تنها جمله اي كه دوست دارم پس از پايان ذكر كنم، اينه كه " خوشحالم تونستم با اين دلنوشته، يكسري از عقايدم رو منتقل كنم. "
پس از ماه ها، پس از فكر كردن و هنگامي كه مشغول به كاري بودم و يكهو چيزي به ذهنم مي رسيد و سريع يادداشتش مي كردم تا از ياد نره، پس از چندين و چند بار نوشتن، خط زدن و مرتب كردن ِ جمله بندي ها و سپس با وسواس ارسال كردن و ويرايش ها، روزگار با كم و كاستي، به پايان رسيد.
هدف من اين نبود كه ژست روشن فكرانه بگيرم و بخوام چيزي رو گوشزد كنم، چرا كه معتقدم هرچقدر هم تكرار كنيم، آدمي كه نخواد بشنوه، نخواد ببينه، واقعاً نه مي شنوه و نه مي بينه و بارها در اين دلنوشته اين مورد رو مستقيم رسوندم. من فقط احساساتم و اون چيزي كه از ذهنم عبور...

دلنوشته روزگار امتحان مي گيرد|ف.سين كاربر انجمن يكـ رمان

گزینه‌های بیشتر

F.Śin

کاربر فعال

امضا : F.Śin

F.Śin

کاربر فعال

امضا : F.Śin

F.Śin

کاربر فعال

امضا : F.Śin

F.Śin

کاربر فعال

امضا : F.Śin

F.Śin

کاربر فعال

امضا : F.Śin

F.Śin

کاربر فعال

امضا : F.Śin

F.Śin

کاربر فعال

امضا : F.Śin

F.Śin

کاربر فعال

امضا : F.Śin

موضوعات مشابه