روی سایت دلنوشته غم مهمان همیشگی |‌شادی کاربرانجمن یک رمان

[^-^miss- fateme:)]

توی این لحظه دلم کسی رو می‌خواد فقط پا به پام گریه کنه.
به حرفام گوش بده و بگه حق تو بودی!
ولی افسوس...!

 

[^-^miss- fateme:)]

خسته شدم.
از حسرت...
از دلتنگی...
از گریه و زاری‌هام!

 

[^-^miss- fateme:)]

همه فک می‌کنن...
یه دختری شاد و شیطونم و هیچ غمی ندارم.
نه داداش اینطوری نیست تا فکرش رو بخوای غم دارم که می‌‌خوام بفروشم!

 

[^-^miss- fateme:)]

زندگی خونواده‌ام رو خراب کردن.
دلشون خنک نشد.
خود من رو هم داغون کردن.
دلشون خنک نشد.
حالا چشم دوختن به برادرم،‌ برادری که فقط ده سالشه!
وای خدا دارم از درد این غم ها می‌میرم...!

 

[^-^miss- fateme:)]

به غم گفتم:
-چرا هی مهمان منی؟ چرا تنهام نمی‌ذاری؟
برگشت گفت:
-من می‌خوام تنهات بذارم ولی بستگانت نمی‌خوان تنهات بذارم!

 

[^-^miss- fateme:)]

خیلی سخته کسی سراغت رو نگیره که بفهمه...
مردی یا نـه!
از اون سخت‌تر اینکه هر وقت کارش برات می‌افته سراغتو می‌‌گیره.
خدایا کمکم کن این بغض اخرش مرگه برام!

 

[^-^miss- fateme:)]

دیگه همیشه سرگرمی‌ام شده گرفتنِ فال حافظ و من خسته از جواب‌های تکراری:
“غم تمام می‌شود”
“غصه نخور”
“مشکلات حل می‌شود ”
و...
دلم می‌گیره، چرا حافظ نمی‌دونه بدون اونا هیچ چیز تمومی نداره جز این زندگی؟!

 

[^-^miss- fateme:)]

می‌دونید چیه کسی که تکیه‌گاهی نداشته باشه همه می‌خوان لهش کنن.
همه دوست دارن اذیتش کنن.
دیگه نمی‌دونن اینـ خدایی داره!

بی پناهی یعنی...
زیر آوار کسی بمانی.
که...
قرار بود...
تکیه گاهت باشد...!

 

[^-^miss- fateme:)]

کاش بشه فقط چند ساعت بمیری.
اونوقت می‌تونی ببینی...
کی در نبودنت دق می‌کنه...
و
کی ذوق می‌کنه...
دلم چند ساعت مرگ رو می‌خواد!

 

[^-^miss- fateme:)]

امروز صبح فکر می‌کردم هوا سرده.
نه هوا سرد نبود.
سرمای حرفاش دیوونه‌ام می‌کنه.
چقدر بی رحم بود...
که یه بار فقط یه بار شوق نگام رو ندید.
ولی نمی‌دونست تمام وجود من به شوق دیدنش پر می‌کشید.
ولی...
ولی همون نگاه بی‌تفاوتش
برای زمین گیر شدن من دیگه کافی بود!