روی سایت دلنوشته ◆قلب خونی◆ | banoo alone کاربر انجمن یک رمان

[ASaLi_Nh8ay]

کاش یه کپسول زمان وجود داشت!
که برگردیم به اون روزا،
که گریه‌ای
ظلمی
حسرتی
تبعیضی
تنهایی
وجود نداشت...!

 

[ASaLi_Nh8ay]

قدیما همه می‌گفتن عشق یعنی علاقه!
یعنی دوست داشتن!
یعنی زندگی کردن دوتا جوان!
یعنی محبت!
اما...
الان عشق یعنی هوس!
یعنی بازی کردن با دل یه دختر!
یعنی گریه!
یعنی بغضی که توی گلوت گیر کرده و داره خفه‌ت می‌کنه!

 

[ASaLi_Nh8ay]

می‌گید خواستن توانستن است...!
اما...
چرا ما هر چه خواستیم و تلاش کردیم به هیچ جا نرسیدیم؟
چرا برگشتیم سر خونه اول؟

 

[ASaLi_Nh8ay]

عشق چیه؟
عشق اینه که "عشقت" رو توی بغل یه نفر دیگه ببینی که داره می‌خنده؟

 

[ASaLi_Nh8ay]

کاش برگردیم به کودکیمان...!

 

[ASaLi_Nh8ay]

اگه دلت گرفت...!
قلب جمع شد تو هم...!
احساس کردی بغضت داره می‌شکنه...!
یا اشک توی چشمات جمع شده...!
فقط سرت رو بالا بگیر
و بخند...!
درد داره؛ اما جواب میده...

 

[ASaLi_Nh8ay]

در جواب عشق‌های امروزی،
می‌تونیم‌،
کلید قلبمون رو خاموش کنیم...!
و کلید مغزمون رو روشن...!

 

[ASaLi_Nh8ay]

با هم بخندید!
مهربون باشید!

اون دنیا آنتن نمیده...

 

[ASaLi_Nh8ay]

دلم اسارتی می‌خواهد از جنس "تو"...!
اما دیگر
"تویی"
وجود ندارد...

 

[ASaLi_Nh8ay]

چشمام شده کاسه خون...!
دلم شده لخته‌ای از خون...!