مشاعره مشاعره با اشعار سهراب سپهری

  • نویسنده موضوع ژینا
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 164
  • بازدیدها 4,351
  • کاربران تگ شده هیچ

بَهآرنارنج

کاربر سایت
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
27/12/21
ارسالی‌ها
1,980
پسندها
6,298
امتیازها
28,973
مدال‌ها
15
سطح
13
 
  • #161
من مسلمانم
قبله ام یک گل سرخ
جانمازن چشمه، مهرم نور
من وضو با تپش پنجره ها میگیرم
درنمازم جریان دارد ماه، جریان دارد طیف
سنگ از پشت نمازم پیداست
همه ذرات نمازم متبلور شده است
من نمازم را وقتی می خوانم
که اذانش را باد، گفته باد سر گلدسته سرو
من نمازم را پی تکبیره الا حرام علف می خوانم
پی قد قامت کاج
جار خواهم زد: ای شبنم، شبنم، شبنم.
رهگذاری خواهد گفت : راستی را، شب تاریکی است،
کهکشانی خواهم دادش.
روی پل دخترکی بی پاست، دب آکبر را بر گردن او خواهم آویخت.هر چه دشنام، از لب‌ها خواهم بر چید.
هر چه دیوار، از جا خواهم برکند.
رهزنان را خواهم گفت : کاروانی آمد بارش لبخند!
ابر را، پاره خواهم کرد.
 
امضا : بَهآرنارنج

فلورا.

کاربر سایت
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
6/8/22
ارسالی‌ها
1,938
پسندها
4,221
امتیازها
24,473
مدال‌ها
17
سطح
13
 
  • #162
جار خواهم زد: ای شبنم، شبنم، شبنم.
رهگذاری خواهد گفت : راستی را، شب تاریکی است،
کهکشانی خواهم دادش.
روی پل دخترکی بی پاست، دب آکبر را بر گردن او خواهم آویخت.هر چه دشنام، از لب‌ها خواهم بر چید.
هر چه دیوار، از جا خواهم برکند.
رهزنان را خواهم گفت : کاروانی آمد بارش لبخند!
ابر را، پاره خواهم کرد.
دل تنهایی تان تازه شود

چه خیالی، چه خیالی، می دانم
پرده ام بی جان است
خوب می دانم، حوض نقاشی من بی ماهی است
 
امضا : فلورا.
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] m.sina

m.sina

کاربر سایت
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
10/8/20
ارسالی‌ها
3,034
پسندها
6,238
امتیازها
33,273
مدال‌ها
16
سطح
13
 
  • #163
دل تنهایی تان تازه شود

چه خیالی، چه خیالی، می دانم
پرده ام بی جان است
خوب می دانم، حوض نقاشی من بی ماهی است
تلخی زندگی ما همچو شهد شیرین است
من و تو می دانیم
زندگی آغازی است که به پایان راهی است
زندگی آمدن و بودن و جاری شدن است
زندگی رفتن خاموش به یک تنهایی است
 
امضا : m.sina

فلورا.

کاربر سایت
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
6/8/22
ارسالی‌ها
1,938
پسندها
4,221
امتیازها
24,473
مدال‌ها
17
سطح
13
 
  • #164

تا حرف من پذیرد آخر که: زندگی​

رنگ خیال بر رخ تصویر خواب بود​

دل را به رنج هجر سپردم، ولی چه سود،​

پایان شام شکوه‌ام.​

صبح عتاب بود.​

 
امضا : فلورا.

Delaram*☆♡

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
1/9/23
ارسالی‌ها
1,519
پسندها
12,159
امتیازها
35,373
مدال‌ها
27
سطح
20
 
  • #165

تا حرف من پذیرد آخر که: زندگی​

رنگ خیال بر رخ تصویر خواب بود​

دل را به رنج هجر سپردم، ولی چه سود،​

پایان شام شکوه‌ام.​

صبح عتاب بود.​

باسبد رفتم به میدان، صبح گاهی بود
میوه ها آواز می خواندند
میوه ها درآفتاب آواز می خواندند.
در طبق ها، زندگی روی کمال پوست ها خواب سطوح جاودان می دید، اضطراب باغ ها در سایه ی هرمیوه روشن بود
گاه مجهولی میان تابش به ها شنا می کرد...
 
امضا : Delaram*☆♡

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا