«یلدا» یعنی یک دوستت دارم طولانی از لب‌هایی که یک سال سکوت کرده بودند.

دلنوشته احساسی سردرگم| miss_rahil کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع miss_rahil
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 34
  • بازدیدها 1,825
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

miss_rahil

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
583
پسندها
7,006
امتیازها
23,673
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #11
نمیدانم دیگر چطور واژه ی تلخ نبودنت را توصیف کنم
کلماتی جان نمیگیرد بر زبانم...
 
امضا : miss_rahil

miss_rahil

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
583
پسندها
7,006
امتیازها
23,673
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #12
میخندم...
هذیون میگویم...
نقش دلقکی را بازی میکنم...
مخفی شده ام پشت نقاب لبخندی کم عمق...
دیگر تب ندارم....
اعصابم هم متشنج نیست....
سرد سرد....
زیادی سرد شده ام....
چم شده است...
نمیدانم
شاید...
دق..
دق کرده ام
نمیدانم...
شایده مرده ام...
وخودم خبر ندارم....
 
امضا : miss_rahil

miss_rahil

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
583
پسندها
7,006
امتیازها
23,673
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #13
خنده ام گرفته..
امروز پیرزنی را دیدم که کل ته توی
جد اندر جدم را درآورد
آخرش گفت...
دختر تو چقد شادی...
اما..
حیف که این شادی نبود
فکر کنم چشمانش ضعیف بود
او فقط یه نقاب شاد را برروی چهره ام دیده است
نقابی که درد هایم را پشت شیطنت های ظاهریم
پنهان می کند....
 
امضا : miss_rahil

miss_rahil

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
583
پسندها
7,006
امتیازها
23,673
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #14
هوا عجیب گرفته است
همانند دل من
آسمان رو به سرخیست
همانند چشمانم
نفس گیر شده این قفس زندگانی انگار
بی نفس است احساس خشکیده ام دیگر...
 
امضا : miss_rahil

miss_rahil

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
583
پسندها
7,006
امتیازها
23,673
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #15
می ترسم...
نفسم می گیرد از ترس...
در این سیاهی ...
تاریکیه بی حدو مرز...
به دنبال کورسوی امیدی سرگردانم...
بی تاب تر از همیشه...
زمزمه میکنم...
خدایا تنها پناهم تویی وبس...
و آرام میشوند تمام دلواپسی هایم...
 
امضا : miss_rahil

miss_rahil

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
583
پسندها
7,006
امتیازها
23,673
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #16
می خواهم همانند دریا خروشان باشم
که موج هایش را به صخره های ساحل می کوبد
تا اعصاب نداشته اش را به رخ بکشد
اما باز هم عصبیست و آرام نمی شود
دل من همه چیز را در خود میریزد
می سوزد
می جوشد
می سازد
آخرش خاکستر می شود
ولی همیشه نا آرام است...
 
امضا : miss_rahil

miss_rahil

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
583
پسندها
7,006
امتیازها
23,673
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #17
نپرس حالم را...
که دنیا را به فراموشی سپرده ام...
بیا برگرد که بدون تو نه میمیرم و نه زندگی میکنم...
به یاد بسپار هنر نیست...
کسی را اینگونه عذاب دادن...
که در عشق هر معشوقی می شود دیوانه...
 
آخرین ویرایش
امضا : miss_rahil

miss_rahil

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
583
پسندها
7,006
امتیازها
23,673
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #18
در راه ها به دیدارم بیا...
جانا بس محبت کن...
در طبیعت بکرو ناب تماشاچیه عشق هستم....
و آسمان باز هم به زمین محبت میکند...
با قطره های بارانش....
وفا بر وفا بدون هیچ بی وفایی ....
صفا دارد امروز انگار....
که در زمین آغاز صحبت ها محبت می شود...
در آب روان رود...
آب با عشق گذر میکند...
زمزمه ای پرنده های خوش صداست انگار...
که میگویند.....
عشق فقط دعا باشد...
و عشق عبادت است...
 
آخرین ویرایش
امضا : miss_rahil

miss_rahil

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
583
پسندها
7,006
امتیازها
23,673
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #19
خدایا...
جسمم از خاک است
پس چرا قلبم شیشه ایست
به این قلب شیشه ای حق محبت دادی
چرا......
وای بر قدرت تو خدا.....
که تقدیری این چنین آفریدی
قسمت که نباشد
راه جدایی است
قسمت که باشد
راه رسیدن
 
امضا : miss_rahil

miss_rahil

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
583
پسندها
7,006
امتیازها
23,673
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #20
سریده بود نخ با هم بودنا
که در یک لحظه پاره شد
اینا همش خودخواهیای اطرافیانم بود
که بر خنده هایم چمبره زد
در این راه وفا
چیزی که رسید بهم
در هر کنجی فقط رسوایی بود
چیزی که تمنای من بود
نصف راه از دستم رها شد....
 
امضا : miss_rahil
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا