از این سکوت پر از مرگ خسته ام دیگر
سکوت می کنی اما در انتهای سکوت
لبالب از سخنی حاضرم
قسم بخورم
صدایت میزنم ،سکوت می شنوم
نگاهت میکنم ،چشم می بندی
چه شد که دست هایمان
اینگونه با فاصله ها انس گرفت؟
چه شد که این گونه گمت کردم ، گم شدم
چه شد که گم شدیم ؟
فاصله لطفا
گفتم بدوم تا تو همه فاصله ها را
تا زودتر از واقعه گویم گله ها را
چون آینه پیش تو نشستم که ببینی
در من اثرِ سخت ترین زلزله ها را
پر نقش تر از فرشِ دلم بافته ای نیست
از بس که گره زد به گره حوصله ها را
هجران لطفا