يک شب، باد با تو خوانده بود
يک شب که تو بر دامنت می گريستی
پرنده از تو می گفت
موج از انبوه زخم نمک
آب از تهی شدن
اما کسی مرا به فصل تنهايی تو نخوانده بود.
يک شب، باد با تو خوانده بود
يک شب که تو بر دامنت می گريستی
پرنده از تو می گفت
موج از انبوه زخم نمک
آب از تهی شدن
اما کسی مرا به فصل تنهايی تو نخوانده بود.
شرابی خوردم از دستِ عزیزِ رفته از دستی
نمیدانم چه نوشیدم که سیرم کرده از هستی
خودم م**س.تُ ،غزل م**س.تُ ،تمام واژه ها مستند
قلم شوریده ای امشب،عجب اُعجوبه ای هستی!
به ساز من که میرقصی،قیامت میکنی به به...
چه طوفانی به پا کردی،قلم شاید تو هم مستی؟!
آسمان آبی
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
روی ادرک ‚ فضا ‚ رنگ صدا پنجره گل نم بزنیم
آسمان ابی را بنشانیم میان دو هجای هستی
ریه را از ابدیت پر و خالی بکنیم
بار دانش را از دوش پرستو به زمین بگذاریم