• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

روی سایت دلنوشتۀ نقطه پــرگار | شمیم فرهادی و امیرادبی کاربران انجمن یک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

AmirAdabi❆

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
26/4/18
ارسالی‌ها
461
پسندها
12,240
امتیازها
31,973
مدال‌ها
19
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • #11
ریاضی را عاشق ها بهتر میفهمند!
اعدادش شمارشگر روزهای باهم بودنشان
جمع و ضرب خوشی هایی که جمع و چند برابر شد
و با تقسیم آنها را باهم شریک شدند
ولی امان از این منها
که نجار ستمگریست
و تبر به قامت اعداد روزهای باهم بودنشان میزند و محوشان میکند
حال شاید بدانید فارغگر تمام عشق های دنیا همین تکه خطیست که منها نام دارد...​
 
امضا : AmirAdabi❆

ش.م.ی.م فرهادی

نویسنده ادبیات + شاعر انجمن
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
9/9/18
ارسالی‌ها
1,691
پسندها
18,228
امتیازها
44,573
مدال‌ها
23
سطح
29
 
  • #12
میدانی!؟
حس حضورت از دور هم برایم مهم شده!
هی دورت میچرخم و مطمئن میشوم!
هستی؟ یا نه!
بخدا من زحافظ عاشق ترم...
آنگاه که مجبورم چشمانت را قافیه کنم
برای شعر دلتنگیم...!​
 
آخرین ویرایش
امضا : ش.م.ی.م فرهادی

ش.م.ی.م فرهادی

نویسنده ادبیات + شاعر انجمن
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
9/9/18
ارسالی‌ها
1,691
پسندها
18,228
امتیازها
44,573
مدال‌ها
23
سطح
29
 
  • #13
شاید باورت نشود اما من...
بدون آنکه چشمانت را دیده باشم...
با آنها شعر میسازم...
قافیه میسازم...
و هزاران دلنوشته از حضورت...
و در آخر کلبه ای پر از دلتنگی برای خودم...
در جایی که نمیدانم!
نگفته بودم که من در پرگار نبودنت سرگردانم؟​
 
امضا : ش.م.ی.م فرهادی

AmirAdabi❆

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
26/4/18
ارسالی‌ها
461
پسندها
12,240
امتیازها
31,973
مدال‌ها
19
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • #14
دیگر بس است
من دیگر پروانه ی هیچ شمعی نمیشوم!
چراکه دیگر نه نای چرخیدنی دارم
و نه بالی!
همه اش سوخت!
اطرافت را نگاه کنی
خاکسترش را میبینی
ای شمع بی رحم!​
 

ش.م.ی.م فرهادی

نویسنده ادبیات + شاعر انجمن
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
9/9/18
ارسالی‌ها
1,691
پسندها
18,228
امتیازها
44,573
مدال‌ها
23
سطح
29
 
  • #15
حافظ با چه رویی قضاوت میکند!؟
بی مهابا نوشتته:
”چشم جادوی تو خود عین سواد سحر است“!
آخر تا چشمان م*س*ت تو را ندیده...
تا غرقشان نشده...
چگونه قضاوت میکند؟
مگر میشود!؟
اصلا بگذار من هم چون او بی پروا باشم...
”چشمان تو، ز هر چشمی بیشتر چشم میخورد...“
حالا تو بنشین و جدل منو حضرت حافظ
به تماشا بنشین ...
 
امضا : ش.م.ی.م فرهادی

ش.م.ی.م فرهادی

نویسنده ادبیات + شاعر انجمن
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
9/9/18
ارسالی‌ها
1,691
پسندها
18,228
امتیازها
44,573
مدال‌ها
23
سطح
29
 
  • #16
هی می گویم: ”میدانی“!؟
و بعد هزار حرف ناگفته ی دل برایت بازگو میکنم...
فکر میکنم توباید همه چیز را بدانی
و من ندانسته های دلم را به تو هدیه کنم...
اصلا میدانی!؟
من دیوانه ی رخ بیتای توام آنگاه که
به سخنان بی جواب من
گوش فرا میدهی...​
 
آخرین ویرایش
امضا : ش.م.ی.م فرهادی

ش.م.ی.م فرهادی

نویسنده ادبیات + شاعر انجمن
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
9/9/18
ارسالی‌ها
1,691
پسندها
18,228
امتیازها
44,573
مدال‌ها
23
سطح
29
 
  • #17
چادرزهرا که بر سر میکشم و
قامت به نماز میبندم...
همه گویند که چهره ات چقدر آرام است!
اما بین خودمان بماند جانان من...
هر چه هم که در دایره ی پرگار تو باشم اما...
باز نگاه کردن در چشمان تو مرا عبادت است و
آرام میکند رخ و روان مرا...
 
آخرین ویرایش
امضا : ش.م.ی.م فرهادی

ش.م.ی.م فرهادی

نویسنده ادبیات + شاعر انجمن
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
9/9/18
ارسالی‌ها
1,691
پسندها
18,228
امتیازها
44,573
مدال‌ها
23
سطح
29
 
  • #18
من که آشوب میشوم...
تو آرام منی...
من که درد میشوم...
تو درمان منی...
من که عاشق میشوم...
تو معشوق منی...
مگر میشود بی تو
حتی یک قدم هم برداشت آرام و درمان و معشوق من!؟​
 
امضا : ش.م.ی.م فرهادی

ش.م.ی.م فرهادی

نویسنده ادبیات + شاعر انجمن
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
9/9/18
ارسالی‌ها
1,691
پسندها
18,228
امتیازها
44,573
مدال‌ها
23
سطح
29
 
  • #19
شده هی دور و‌بر نقطه ی غم گشت بزنی!؟
اگر ” آری“ که تو هم مثل منی!
مثل من عاشق پرگار وَ هر جان و تنی...
جان من جانان من...
میتوانی از همه خاطره ها دل بکنی...!؟​
 
آخرین ویرایش
امضا : ش.م.ی.م فرهادی

ش.م.ی.م فرهادی

نویسنده ادبیات + شاعر انجمن
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
9/9/18
ارسالی‌ها
1,691
پسندها
18,228
امتیازها
44,573
مدال‌ها
23
سطح
29
 
  • #20
من از عشق دم می زنم ...
از حسی که می آید، در دل رسوخ میکند ،
به تنهایی تمام سلول هایت را در آغوش میکشد و میشود روح دومت!
تو از ترس حرف میزنی...
چیزی که به یکباره ، هرچه باهم خواندیم و ساختیم را
به باد میدهد...!​
 
امضا : ش.م.ی.م فرهادی
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
عقب
بالا