متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

روی سایت دلنوشته "او"|Unbreakable کاربر انجمن یک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

فاطمه عبدالهی

نویسنده انجمن
سطح
35
 
ارسالی‌ها
2,727
پسندها
33,252
امتیازها
66,873
مدال‌ها
32
  • نویسنده موضوع
  • #11
رفتنت و حقایق خوف‌ناکی که بعدش آشکار شد مانند سیلی‌ای بود به دختر ۴ ساله‌ای، وقتی به او می‌گویی؛ خاله بازی‌ات دروغ است، عروسک جان ندارد که تو را دوست داشته باشد، عروسکت دروغین است، تو خانه‌ای نداری که برایت مهمان بیاید!
و او فقط اشک بریزد و اشک بریزد و اشک بریزد...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

فاطمه عبدالهی

نویسنده انجمن
سطح
35
 
ارسالی‌ها
2,727
پسندها
33,252
امتیازها
66,873
مدال‌ها
32
  • نویسنده موضوع
  • #12
بالاخره یک روز به سرم می‌زند و بار و بندیلم را می‌بندم و می‌روم سفر. یک سفر ابدی! سفری که بازگشتی درآن نیست تا شاید کمی فقط کمی، از فکرت رها شوم!

-خیلی خسته شدی. یه کاری کن حالت خوب شه.

+یا باید ادامه بدم یا باید برم سفر.
-برو سفر به نظرم‌!
از روی صندلی بلند شدم.
-کجا؟
+سفر...

دیگر نایی نمانده...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

فاطمه عبدالهی

نویسنده انجمن
سطح
35
 
ارسالی‌ها
2,727
پسندها
33,252
امتیازها
66,873
مدال‌ها
32
  • نویسنده موضوع
  • #13
باران بر شیشه دلم می‌کوبد و قطره‌هایش گونه‌‌هایم را خیس می‌کنند. دستان لرزانم را مانند کودکی دوساله مشت می‌کنم و روی چشمانم می‌کشم تا سدی شوند در برابر اشک‌هایم که بی‌وقفه بر گونه‌ام جاری می‌شوند. صدای باران، عطش خواستنش را بیشتر می‌کند اما دلم مانند مرده ایست که دستش از دنیا کوتاه شده است و دنیایش را در پس غباری گم نموده است.
کاش باران دنیایم را به من برگرداند!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

فاطمه عبدالهی

نویسنده انجمن
سطح
35
 
ارسالی‌ها
2,727
پسندها
33,252
امتیازها
66,873
مدال‌ها
32
  • نویسنده موضوع
  • #14
نگرانم. نکند یارو جدیده اندازه من دوستش نداشته باشد؟ نکند دلش را بشکند؟ نکند غرورش را زیر پاهایش له کند؟ نکند بهش شب بخیر نگوید و دلبرم شب مغموم به خواب رود؟ نکند دستانش را ول کند و زندگی‌ام درمانده شود؟ نکند بشود رنگی میان دنیای تیره و تاریکش امّا ناگهان سرنوشت قیر مذاب بدبختی را بر صفحه دنیایش بپاشد؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

فاطمه عبدالهی

نویسنده انجمن
سطح
35
 
ارسالی‌ها
2,727
پسندها
33,252
امتیازها
66,873
مدال‌ها
32
  • نویسنده موضوع
  • #15
احمقانه‌ترین عشق دنیا عشقی‌ست که به کسی داری که مقصر شب‌های بی‌ستاره‌ات است؛ امّا دلت زبان‌نفهمانه، هنوز دوستش دارد!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

فاطمه عبدالهی

نویسنده انجمن
سطح
35
 
ارسالی‌ها
2,727
پسندها
33,252
امتیازها
66,873
مدال‌ها
32
  • نویسنده موضوع
  • #16
اسکار زبان‌نفهم‌ترین موجود به دل تعلق می‌گیرد که دلبر هرچه کند، حتی اگه بسوزاند که خاکسترش‌هم نماند؛ باز هم دوستش دارد!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

فاطمه عبدالهی

نویسنده انجمن
سطح
35
 
ارسالی‌ها
2,727
پسندها
33,252
امتیازها
66,873
مدال‌ها
32
  • نویسنده موضوع
  • #17
خاطره‌ها باعث می‌شوند جای مشت‌هایم روی دیوار، جای تیغ‌ها روی ساعد دستم، جای اشک‌ها روی گونه‌هایم و جای فریاد‌های مانده در گلویم هر روز پرنگ‌تر شوند و مسبب تمام این‌ها موجودیست به نام دل!
ماهیچه‌ای کوچک سمت چپ سینه‌ام که هر روز خاطره‌ها را نبش قبر می‌کند و مرا دیوانه‌تر!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

فاطمه عبدالهی

نویسنده انجمن
سطح
35
 
ارسالی‌ها
2,727
پسندها
33,252
امتیازها
66,873
مدال‌ها
32
  • نویسنده موضوع
  • #18
فراموش کردن او، مانند این است که سینه‌ام را بشکافم و نامش را که روی قلبم حک شده پاک کنم، مغزم را از جمجمه‌ام بیرون بکشم و بندازیم یک گوشه تا خوراک سگ‌ها شود و خاطراتش را مرور نکند. فراموش کردنش همین قدر غیر ممکن است و باور نکردنی!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

فاطمه عبدالهی

نویسنده انجمن
سطح
35
 
ارسالی‌ها
2,727
پسندها
33,252
امتیازها
66,873
مدال‌ها
32
  • نویسنده موضوع
  • #19
کاش یک نفر می‌آمد، مسیج‌های "دوستت دارم"‌‍ش را از حافظه گوشی‌ام پاک می‌کرد، تا وقتی دلتنگ شدم سراغ آن مسیج‌های لعنتی نروم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

فاطمه عبدالهی

نویسنده انجمن
سطح
35
 
ارسالی‌ها
2,727
پسندها
33,252
امتیازها
66,873
مدال‌ها
32
  • نویسنده موضوع
  • #20
امروز مسیج‌های قبلی‌مان را خواندم. چقدر باهم خوب بودیم! چقدر ساده دروغ‌هایت را باور می‌کردم...
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا