متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

روی سایت مجموعه دلنوشته‌ی محنت | افسانه نوروزی نویسنده افتخاری انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Afsaneh.Norouzy
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 56
  • بازدیدها 2,587
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Afsaneh.Norouzy

نویسنده افتخاری
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,270
پسندها
100,340
امتیازها
74,373
مدال‌ها
52
  • نویسنده موضوع
  • #1
محنت.jpg
نام دلنوشته:
محنت

نام نویسنده:
افسانه نوروزی
تگ:

منتخب
ویراستار:
*TaKi*
مقدمه:
امروز می‌نویسم از تفاوت‌ها...
می‌نویسم تا حال خرابم خراب‌تر بشه.
قلب بیچاره‌ام رنجورتر از سابق، آتیش بگیره.
بپوسه و بمیره اصلاً
حالِ من شبیه که نه!
اصلاً ولش کن‌
من یه دیوونه‌م که دلم می‌خواد احمق باشم.
دنیا به اندازه کافی فیلسوف و آدم متمدّن و درست...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Afsaneh.Norouzy

Maede Shams

مدیر بازنشسته
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,870
پسندها
77,378
امتیازها
95,555
مدال‌ها
48
  • #2
457291_44db087e1359b37f105360906dec08af.jpg

" به نام ایزد منان "

هر انچه از دل برآید، خوش آید!

کاربر گرامی نهایت قدردانی را داریم که نوشته های زیبایتان را در انجمن یک رمان به اشتراک می گذارید!
خواهشمندیم پیش از پست گذاری و شروع دلنوشته ی خود، قوانین زیر را به خوبی مطالعه بفرمایید.
"قوانین بخش دلنوشته ی کاربران"

پس از گذشت حداقل 30 پست از دلنوشته تان، می توانید در تاپیک زیر درخواست تگ بدهید.
"درخواست تگ دلنوشته"

همچنین پس از گذشت 30 پست از دلنوشته تان قادر هستید در تاپیک زیر درخواست جلد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Maede Shams

Afsaneh.Norouzy

نویسنده افتخاری
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,270
پسندها
100,340
امتیازها
74,373
مدال‌ها
52
  • نویسنده موضوع
  • #3
***
چهار پنج تا پشه‌کش پلاستیکی

آبی، نارنجی، صورتی گل‌بهی...
یکی دو تا بسته‌ی ده تایی از پلاستیک فریزر...
از این دستکش‌ها که باهاش ظرف می‌شورن
نمی‌دونم چند تا اسکاچ بود.
زیر چنار سربه فلک کشیده‌ای که از شاخه‌ها و برگ‌هایِ خشکش قطره‌های آب بارون می‌چکه.
هوا انقدر سرده که تف کنی خشک می‌شه.
با موهای سفیدی که نشون می‌داد کمِ کم پنجاه‌تا رو داره
یه کاپشنِ گشاد و رنگ و رو رفته، از این مخمل کرمی‌ها پوشیده بود.
تو پیاده‌رو چمباتمه زده بود و شماطه‌وار هی خودش رو تکون می‌داد.
مثل یک صدایِ ضبط شده که دکمه‌ش رو رویِ تکرار تا بی‌نهایت تنظیم کرده‌ باشن، می‌گفت:
- امروز شنبه‌ست... امروز شنبه‌ست!
شده تا حالا مخت سوت بکشه؟
مخم سوت کشید!
...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Afsaneh.Norouzy

Afsaneh.Norouzy

نویسنده افتخاری
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,270
پسندها
100,340
امتیازها
74,373
مدال‌ها
52
  • نویسنده موضوع
  • #4
***
گل بگیرن اون دنیایی رو که طرف به اسم دوستی بیاد حرف‌هاش رو، مهمل‌های از روی بخار معده‌ش رو چهار لا و پنج لا بپاشه روی کل هیکلت.

حالم بهم می‌خوره از چرب زبانی‌های‌ چاپلوس‌گرایانه‌ای که اگر سر و تهش رو بگیری پشیزی ارزش نداره.
این روزها عجیب احساس کسی رو دارم که چیزی سر دلش مونده.
فی‌المثال دروغ‌هایی که راست راست تو چشم‌هام نگاه کرد و سر راست بودنشون جونم رو قسم خورد.
دلم می‌خواد کل این زندگی نکبت رو
سر آدم‌هایی که فکر می‌کنن زرنگ هستن؛ درحالی که هِر رو از بِر تشخیص نمی‌دن و فقط از زرنگی ادعاش رو دارن غی کنم.
آدم وقتی یه گوشه‌ می‌شینه و به رفتار بعضی‌ها نگاه می‌کنه، دلش برای خودش می‌سوزه.
برای خودش و اعتماد و محبتی که صادقانه در مقابل این...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Afsaneh.Norouzy

Afsaneh.Norouzy

نویسنده افتخاری
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,270
پسندها
100,340
امتیازها
74,373
مدال‌ها
52
  • نویسنده موضوع
  • #5
***
دورمون پر شده از آدم‌های مطلق‌گرای پوچ‌نگری که سرشون خالیه و زبونشون پُر ولی عجیب ادعای حدیت دارن.

تو فرض کن دنیا بخواد روی مدار خواسته‌ی این آدم‌ها بگرده...
بیچاره آدم
بیچاره حوا
بیچاره تمام ماهایی که دردمونو باید تو سینه خفه کنیم که یه وقت صداش به گوش کسی نرسه.
کاش بشه آدم بتونه همه چی‌رو فراموش کنه!
یه نقطه‌ی صفر آغاز بذاری واسه زندگیت
خسته که شدی بزنی زیر همه چی

صفر کنی حساب همه‌چیت‌رو.
 
امضا : Afsaneh.Norouzy

Afsaneh.Norouzy

نویسنده افتخاری
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,270
پسندها
100,340
امتیازها
74,373
مدال‌ها
52
  • نویسنده موضوع
  • #6
***
به نظر من همه ما در ناخودآگاه وجودی‌مون مقداری از دیوانگی رو داریم!

فقط اندازه‌ش در هر نفر به مقداری متفاوته‌... .
مثلا من یک دیوانه رو سراغ دارم که همیشه اونو به سمینارهای معتبر دعوت می‌کنند.
برای صحبت‌هاش سر می‌شکنند...،
حرف‌هاش رو سرمه چشمانشون می‌کنند.
صف می‌کشند تا به قدر چند جمله هم که شده، هم صحبتش بشند... .
ولی من خوب می‌دونم او یک دیوانه‌ست!
مثلاً وقتی تو خیابان راه می‌ره همیشه سعی می‌کنه قدم‌هاش رو طوری برداره که درست وسط موزاییک‌ها بیوفته.
قانونه براش...،
این‌که هیچ‌وقت از حاشیه راه نره...!
حالا این می‌خواد حاشیه خیابان باشه، یا حاشیه و درزهای موزاییک‌ها!
یا شب‌ها قبل خواب اگر کتاب بخونه، همراه تمام کلمات، تعداد نقاطشون رو هم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Afsaneh.Norouzy

Afsaneh.Norouzy

نویسنده افتخاری
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,270
پسندها
100,340
امتیازها
74,373
مدال‌ها
52
  • نویسنده موضوع
  • #7
***
امروز می‌نویسم برای این مرزهای لعنتی....

برای بایدها و نبایدهایی که از تو یک مرد مقتدر می‌سازه و از من یک زن تو سری خور بدبخت!
از تو سفیر قدرت و جاه‌طلبی می‌سازه و از من پیزوری خورِ منفعل بیچاره!
آه، چه چارچوب‌های دردآور و خانه خراب کنی...!
آه، چه بیچارگی‌هایی که به اسم زن بودن سر ما خراب می‌شه
و ما همون محکومان محجور خفته لبیم
که تاریخ حتی صدای ما رو هم نمی‌شنوه.
همون‌هایی که برای انتخاب سایه‌ سر هم باید اجازه بگیرند.
باید امضا و رضایت بگیرند.
می‌فهمی؟
روی صحبتم بایده...!
ما پا شکسته‌هایی هستیم که دردهامون بین باید‌ها و نباید‌ها گم شده.
بین پشت چشم نازک کردن‌ها و لب کج کردن‌ها... .

آه، که ما فقط مرده‌های خفه‌خان گرفته‌ای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Afsaneh.Norouzy

Afsaneh.Norouzy

نویسنده افتخاری
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,270
پسندها
100,340
امتیازها
74,373
مدال‌ها
52
  • نویسنده موضوع
  • #8
***
لازم نیست برای این که به آخر خط برسی موهات تو آسیاب سفید شده باشه

یهو می‌بینی تو اوج جوونی
یه چی میشه که ‌‌‌
میشی آش نخورده و دهن سوخته!
زندگیت میوفته تو یه دور پوچ.
هی می‌چرخونه همه باورها و عقاید و اختیاراتتو... .
می‌بینی اصلاً نه راه پس داری نه راه پیش،
مجبوری تحمل کنی و دم نزنی.
چون اگه بزنی زیر همه چی
دیگه نمیشه جلوی اتفاقای بعدش رو بگیری.
تهش این تویی که مجبوری به صلاح و مصلحت بقیه یک عمر بسوزی و نشون بدی داری می‌سازی.
هیچی بدتر از این کوتاه اومدنا نیست

هیچی... .
 
امضا : Afsaneh.Norouzy

Afsaneh.Norouzy

نویسنده افتخاری
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,270
پسندها
100,340
امتیازها
74,373
مدال‌ها
52
  • نویسنده موضوع
  • #9
***
روزهایمان تاریک‌تر از شب

شب‌هایمان بیدارتر از مرگ
اینجا شب که می‌رود، صبح نمی‌آید.
روشنایی نمی‌آید.
امید نمی‌آید.
شب می‌رود و شب می‌آید!
در این گذر تاریکی

ما می‌مانیم و جهالت سیاه دنیایی که ناخواسته ما را به آن تبعید کردند!
 
امضا : Afsaneh.Norouzy

Afsaneh.Norouzy

نویسنده افتخاری
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,270
پسندها
100,340
امتیازها
74,373
مدال‌ها
52
  • نویسنده موضوع
  • #10
***
بگذار قضاوتم کنند؛

بگذار بگویند
هر چه دل تنگشان می‌خواهد!
بعد از رفتنت...،
شنیده‌ام که مرا حراف بی‌مغز می‌خوانند.
کسی که.‌..
مخش تاب برداشته و پرت و پلا می‌بافد!
بگذار برایم ساز چشم سفیدی کوک کنند جانم.
آن‌ها که نمی‌دانند وقتی من در میان نوشته‌هایم تو را در آغوش می‌کشم چه عشقی می‌کنم زندگی را.
نمی‌دانند وقتی با تو می‌خندم حالم چه خوب است.
بال در می‌آورم وقتی دستانت را برای خودم به امانت می‌خرم.
آه، چه کیفی دارد این دست‌ها...
در این هوای سرد کلمات...
عجب دیوانه‌های دیوانه‌ای!
می‌گویم‌.‌
بگذار همه بدانند
ناز کردن‌هایم را
ناز خریدن‌هایت‌ را...
خسته‌تر از آنم که برای حقیقت توان زندگی کردن داشته باشم.
من را همین بس که در دنیای نوشته‌هایم زندگی کنم،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Afsaneh.Norouzy
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا