روی سایت مجموعه دلنوشته‌ی سودای‌گردباد | نیلو‌فر ارشادی کاربر انجمن یک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

نیلوفر ارشادی

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
12/9/20
ارسالی‌ها
134
پسندها
4,444
امتیازها
20,913
مدال‌ها
11
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #11
***
قلب در حفاظ گوشتی خود، درد می‌گیرد.
دل شکستی!
حال خراب مرا دیدی و نیش بر جان زدی؟
شاید حواست را به سنگ‌های زیر پایت دادی!
به خود مانند دیوانه‌ها امید می‌دهم، که اینگونه نیست ای‌ افکار‌!
با کلمه به کلمه سخن‌هایت، دردی لمس کننده مانند نیش زهراگین مار وجودم را در بر میگیرد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

نیلوفر ارشادی

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
12/9/20
ارسالی‌ها
134
پسندها
4,444
امتیازها
20,913
مدال‌ها
11
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #12
***
به آسمان سیاه گیسوان مادرم می‌نگرم.
در آن رنگ سفیدی را، به مانند ستاره‌ها دیدم.
دانه به دانه اشک‌هایم، سرازیر شد...
باز هم، دل در گردباد به تلاطم افتاد.
یا ربّ! می‌بینی؟
در آن قلبی که از خاک بهشتت ساختی،
گردباد خون برپاست.
این چه بار سنگینی است، یاربّ؟
گنجینه‌ای را که کس، لایق ندانستی جزء آدم!
این گنجینه عشق و محبت بار سنگینی است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

نیلوفر ارشادی

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
12/9/20
ارسالی‌ها
134
پسندها
4,444
امتیازها
20,913
مدال‌ها
11
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #13
***
می‌شنوی؟
می‌دانی صدای چیست؟
اگر می‌خواهی بدانی...
گوش، چشم، دست، دهان و پا را
نمی‌خواهد به‌کارگیری...
فقط فهم را به‌کارگیر!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

نیلوفر ارشادی

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
12/9/20
ارسالی‌ها
134
پسندها
4,444
امتیازها
20,913
مدال‌ها
11
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #14
***
این صدای تکه‌تکه شدن است.
شاید هم خرد شدن!
نویدی را می‌دهد؛
نوید گردباد‌ی هلناک!
اما این گردباد، متفاوت است.
رنگ آن سرخ است، که وجود را نابود می‌سازد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

نیلوفر ارشادی

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
12/9/20
ارسالی‌ها
134
پسندها
4,444
امتیازها
20,913
مدال‌ها
11
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #15
***
در این روزگار پند می‌دهند، زمان طلاست.
زمان، پند نمی‌خواهد.
گوش‌، فرا گرفتن نمی‌خواهد.
فقط کافی‌ست، در آسمان بنگری،
در روز‌ها و شب‌ها بنگری،
فقط کافی‌ست، تدبیر کنی.
دیدت را تغییر بده.
آسمان فقط رنگ آبی را ندارد،
آسمان فقط ابر سفید را ندارد!
رنگ آبی را، به برگ دفتر تعبیر کن،
ابر سفید را، به نوشته تعبیر کن.
اسمی را برایش برگزین.
فلک زمان؛ زیباست، نه؟
در دفتر آبی فلک که می‌نگری، به شوق نمی‌آیی!
دفتری زیباتر از آن را، در جهان دیده‌ای؟
در جهان پند، به این زیبایی دیده‌ای؟
در جهان چه کسی نوشته‌ی پشمکی را دیده؟
در دفتر فلک زمان پند‌های نهفته داریم...
به تو اجبار نمی‌کند، بلکه عمل می‌کند.

 
آخرین ویرایش توسط مدیر

نیلوفر ارشادی

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
12/9/20
ارسالی‌ها
134
پسندها
4,444
امتیازها
20,913
مدال‌ها
11
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #16
***
به تو یاد می‌دهد...!
گر وجودت را به نور راه دهی، مانند قرص خورشید در بسط آسمان، از پرتو‌ات بینایی می‌یابند.
گر وجودت را به تاریکی راه دهی،
مانند قرص ماه
در پرتوات، خفته می‌شوند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

نیلوفر ارشادی

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
12/9/20
ارسالی‌ها
134
پسندها
4,444
امتیازها
20,913
مدال‌ها
11
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #17
***
روزی...
یارم،
رفیقم،
همدمَم،
سُخنی گفت:«...!»
سُخنَش، درد داشت.
سُخنَش، سوز داشت.
خود، دوخت و بر تنم کرد!
هیچ نگفتم.
در درون حرف‌ها بر در و دیوار قفس
می‌کوبیدند...!
می‌خواستم بگویم:
نامرد!
می‌گویی، محبت نکرده‌ام؟
من که محبت کردم،
در آغوش کشیدم،
بوسیدم، بوییدم.
خودت محبت مرا نابود کردی...
با حرف‌هایت‌،
با فتنه گویی‌ات،
با حسودی‌هایت،
یادت هست؟
حال مکن حواس خود را به آن سو پَرت،
بگذار یادت بیاورم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

نیلوفر ارشادی

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
12/9/20
ارسالی‌ها
134
پسندها
4,444
امتیازها
20,913
مدال‌ها
11
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #18
***
آن روز هم که گذشت، مانند امروزی‌ست
که مرا نابود کردی...!
آن روز هم مانند همین لحظه،
با تک‌تک سخن‌هایت،
قلب مرا به درد آوردی و آتش کشیدی!
می‌دانی از آن چه باقی ماند؟
تنها از آن خاکستری، طوسی رنگ باقی ماند.
تو آن خاکستر خفته در جای خود را بیدار کردی.
اما در خاکستر قلب من،
ققنوس به پرواز در نیامد!
بلکه از آن گردبادی به پرواز درآمد، که به هر چه برخورد کند، آن را به آتش می‌کشد...!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

نیلوفر ارشادی

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
12/9/20
ارسالی‌ها
134
پسندها
4,444
امتیازها
20,913
مدال‌ها
11
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #19
***
آن گردباد در وجود من، پیش می‌رود.
مقصدش هر چه که باشد...
می‌دانم، قبل آن که به خواسته‌اش
برسد، من نابود شده‌ام!
یکا‌یکِ سلول‌های وجود مرا به آتش می‌کشد،
تا زمانی که به خواسته‌اش برسد.
خواسته‌اش چیست؟
می‌خواهد من هم مانند اون خاکستری بیش نباشم،
این گونه می‌شود،
که هیچ چیز از من،
جزء خاکستری طوسی رنگ،
باقی نخواهد ماند.

 
آخرین ویرایش توسط مدیر

نیلوفر ارشادی

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
12/9/20
ارسالی‌ها
134
پسندها
4,444
امتیازها
20,913
مدال‌ها
11
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #20
***
می‌گویند:
دل است دیگر، درد می‌گیرد و دلگیر می‌شود.
اما، من می‌گویم:
دل نیست، که درد می‌گیرد.
دل نیست، که‌ ‌دلگیر می‌شود.
دل نیست، که زخم می‌شود.
روح است که این بلا‌ها را دچار می‌شود...
روح است، که در تلاطم این بلا‌ها، گردباد برپا می‌کند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا