***
به من گفت بر نمیگردی!
دروغ میگفت... .
نمیدانست وقتی کسی به کس دیگری بگوید دوستش دارد، هر جای این هستی باشد پیش او بر میگردد!
میدانم!
دروغ میگفت.
میدانم اینکه هنوز برنگشتهای برای رها کردن من نیست...
برای این است که راهت آنقدر دور است که سالها گذشته و هنوز نرسیدهای!
برای همین است... .
خیسی هر روزهی صورت من هم...
خیالت تخت
باران است!