فال شب یلدا

روی سایت مجموعه دلنوشته‌ی سودای‌گردباد | نیلو‌فر ارشادی کاربر انجمن یک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

نیلوفر ارشادی

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
134
پسندها
4,440
امتیازها
20,913
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #21
***
حتماً شنیده‌ای که قلب، می‌تپد...
لحظه‌ به‌ لحظه در درونش، خون می‌دود.
از تو می‌خواهم درون قلبی سرد را بنگری!
دید معمولی‌ات را کنار بگذار،
دید فهم را به کار گیر...
میدانی ممکن است چه ببینی؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

نیلوفر ارشادی

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
134
پسندها
4,440
امتیازها
20,913
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #22
***
ممکن است در قلب‌
برگی سبز از طبیعت،
برگی‌ آبی از آسمان،
برگی طلایی از خورشید،
برگی نقره‌ای از ماه،
برگی سفید از ابر،
برگی سیاه از اعماق دریا
ببینی.
در قلب تک‌تک آدم‌ها، رنگی متفاوت دیده می‌شود.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

نیلوفر ارشادی

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
134
پسندها
4,440
امتیازها
20,913
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #23
***
در شهر خیالی ذهن خود
قصرهای فراخ،
مردمی مسرور،
سرزمینی بی‌درد،
خانه‌هایی باصفا
می‌سازم.
عشق‌هایی صادق، همچون شیرین و فرهاد.
در سرزمین خیالم، هر شب تا پرواز روح غوطه‌ور می‌شوم... می‌پرسی چرا؟
«تا اگر در دنیای واقعی سیراب نشدم، در خیال سیراب شوم.»
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

نیلوفر ارشادی

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
134
پسندها
4,440
امتیازها
20,913
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #24
***
در دور ‌دست‌ها اسبی، سفید رنگ با یال‌های طوسی، پدیدار شد.
چشمانم نور‌افشان شد!
اما بی‌سوار بود؟
نور چشمانم همچون تاریکی دریا، بی‌نور.
پس آن شاهزاده سوار بر اسب سفید کجاست؟!
چرا اسب هست، اما خبری از شاهزاده رویا‌ها نیست؟
در کدام یک از گردباد‌های زندگی گرفتار شده؟
گردباد پشیمانی،
گردباد خ**یا*نت،
گردباد گمراهی،
یعنی کدام می‌تواند باشد؟
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

نیلوفر ارشادی

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
134
پسندها
4,440
امتیازها
20,913
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #25
***
در تدبیر آن هستم، چرا در زمین گردبادی از طمع پراکنده کرده‌اند؟
طَمع، به سنگی طلایی،
طَمع، به ماد‌ه‌ای سیاه،
طَمع، به اسرار گرانبهای طبیعت...!
آزرده‌ام...
این طمع‌ها را از ریشه برکنید!
برکَنید، تا دیر نشده.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

نیلوفر ارشادی

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
134
پسندها
4,440
امتیازها
20,913
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #26
***
با شوق قلم در دستان خندانم می‌گیرم.
در شوق رسیدن به یار خندان است!
می‌دانی یار او کیست؟
او به سوی قلمی می‌شتابد، که
درد‌هایش را پیاده می‌کند...!

 
آخرین ویرایش توسط مدیر

نیلوفر ارشادی

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
134
پسندها
4,440
امتیازها
20,913
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #27

***
درد‌ها را هر چه که باشند، می‌پذیرد.
درد‌ها را هر چه که باشند، پیاده می‌کند.
دهان بر کنایه نمی‌گشاید،
تمسخر نمی‌کند،
خ**یا*نت‌ نمی‌کند،
فریاد گله سر نمی‌دهد!
فقط می‌نگرد، که چگونه با درد، گردباد سخن‌هایم را بر برگی از درخت پیاده میکنم.


لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

نیلوفر ارشادی

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
134
پسندها
4,440
امتیازها
20,913
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #28
***
قلم درد را حس می‌کند،
اما عزادار است برای برگ!
چون می‌داند او‌ست که کار سخت‌تر را انجام می‌دهد!
برگ است، که بار سنگین واژ‌ه‌ها را بر دوش می‌کشد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

نیلوفر ارشادی

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
134
پسندها
4,440
امتیازها
20,913
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #29
***
اشک را، به مروارید مانند نکنیم.
اشک را، به قطر‌ه‌های باران مانند نکنیم.
اشک را، به رودخانه و دریا مانند نکنیم.
اشک را به رنگی بی‌رنگ، مانند نکنیم!
بیایید، اشک را به خون مانند کنیم.
در چشمانمان خنجر‌ها می‌زنند،
از چشمانمان خون به بیرون می‌دود!
خونی بی‌رنگ، اما این اشک خون مانند
گاهی،
راضی به جاری شدن است؛ مانند کسی که راضی
به اهدای خون است.
گاهی
راضی به جاری شدن نیست.
مانند زخمی که نامردان بر تن می‌زنند
و گردباد، اشکی خونین طغیان می‌کند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

نیلوفر ارشادی

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
134
پسندها
4,440
امتیازها
20,913
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #30
***
پنجره‌ی چشمانم را قفل می‌کنم.
دفتر ذهن را باز می‌کنم و ژرف زندگی‌ خود را مرور می‌کنم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا