دلنوشته من یک فرشته را بوسیدم | ستاره حقیقت جو کاربر انجمن یک رمان

[ستاره حقیقت جو]

به نام خالق او

نام دلنوشته: من یک فرشته را بوسیدم
نام نویسنده: ستاره حقیقت‌جو
تگ: منتخب
ویراستار: MAEE_A



مقدمه:
هیچ‌وقت قرار نبود چنین چیزی اتفاق بیفتد.
این اصلا در برنامه من نبود‌‌!
اما متأسفانه در بعضی از مواقع، بیشتر از حد معمول شجاع به نظر می‌رسم و قدرت تصمیم‌گیری‌ام را از دست می‌دهم.
من یک فرشته را بوسیدم و در آخر چیزی جز پشیمانی عایدم نشد...
اما خب... می‌توانم با افتخار بگویم که «من یک فرشته را بوسیدم!»
​

 

[Maede Shams]

" به نام ایزد منان "

هر انچه از دل برآید، خوش آید!

کاربر گرامی نهایت قدردانی را داریم که نوشته های زیبایتان را در انجمن یک رمان به اشتراک می گذارید!
خواهشمندیم پیش از پست گذاری و شروع دلنوشته ی خود، قوانین زیر را به خوبی مطالعه بفرمایید.
"قوانین بخش دلنوشته‌ی کاربران"

پس از گذشت حداقل 30 پست از دلنوشته تان، می توانید در تاپیک زیر درخواست تگ بدهید.
"درخواست تگ دلنوشته"

همچنین پس از گذشت 30 پست از دلنوشته تان قادر هستید در...​

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[ستاره حقیقت جو]

***
فرصتم کم بود و حرف‌هایم زیاد...
بوسیدمت!
با این اتفاق، مشکلی داری؟!​

 

[ستاره حقیقت جو]

***
من یک فرشته را بوسیدم و از این اتفاق راضی هستم.
لمس خوشبختی از نزدیک، حال و هوای دیگری دارد...
می‌دانی؟ من فقط می‌خواستم این کار را امتحان کنم؛
اما امیدوارم شخصی به پاس انجام این کار مرا متهم نکند!​

 

[ستاره حقیقت جو]

***
دستان سردم را روی دستان گرمت می‌گذارم.‌
می‌دانم در دلت به این لمس ساده و به قول خودت «بی‌معنی» می‌خندی...
اما خوب است بدانی، من تنها می‌توانم احساسم را از راه همین لمس‌های ساده به تو منتقل کنم!​

 

[ستاره حقیقت جو]

***
ببین فرشتهٔ کوچک من، بوسیدن و بوسیده‌شدن را کنار‌ بگذار!
می‌دانی؟ من فقط می‌خواستم امتحانش کنم و این به معنا نیست که من امشب عاشق شده باشم!​

 

[ستاره حقیقت جو]

***
سرمای دستانم، بیشتر از گرمای احساسش بود...
می‌خواست کمک کند؛ اما ناتوان بود.
می‌خواست به زندگی‌ام عشق بدهد، داد؛
اما پشیمان شد!
و من حالا می‌فهمم که او اصلاً فرشتهٔ من نبود!​

 

[ستاره حقیقت جو]

***
می‌دانید؟ شاید لمس یک فرشته کار احمقانه‌ای به نظر برسد؛
اما در عین حال جذاب است و او درست مانند یک گربه، می‌خواهد که تو نازش کنی!
اما...
درست بعد از لمس‌شدنش توسط تو، او با تمام قوا تلاش می‌کند بگریزد!
از تو و ازگناهی که با هم ‌مرتکب شده بودید.
به همین دلیل است که هیچ‌یک از ما فرشته‌ای در زندگی خود نداریم.
می‌دانید؟ آن‌ها همگی با هم گریخته‌اند!​

 

[ستاره حقیقت جو]

***
دستانم را روی گونه‌ات گذاشتم و آرام نوازشت کردم...
این، به معنیِ این نیست که عاشقت شده باشم!
تو را محکم در آغوش فشردم و «دوستت دارم» را با تمام وجود زمزمه کردم.
اما این، به معنیِ این نیست که خداحافظی کرده باشم.
می‌دانی فرشتهٔ من؟
چشم به روی گناهانت بستم و ندید ‌گرفتم‌شان؛
اما این، به این معنی نیست که از یاد برده باشم.
بوسیدمت، تو نیز همین کار را کردی!
اما این، به معنیِ این نیست که تو نیز به مانند من به این اتفاق افتخار کنی و فریاد بزنی:
- «من یک انسان را بوسیدم!»
نه! این فقط من هستم که احمقانه خاطرات باهم‌بودن‌مان را جار می‌زنم!​

 

[ستاره حقیقت جو]

***
بوسیدن باد را تجربه کرده‌ای؟
دستانش در لابه‌لای موهایت می‌خزد و محکم، اما سبک در آغوشت می‌گیرد.
لمس خوشبختی، درست به مانند بوسیدن باد است‌!
فکر می‌کنی می‌توانی ببوسی؛
اما...
تا به حال خوشبختی را لمس‌کرده‌ای؟
فکر می‌کنی می‌توانی لمس کنی؛
اما...​