وقتی که کودک بودم من رامی گذاشتی روی دلت و ازمن میپرسیدی قلب پدر کی هست؟
من هم با صدای کودکانه میگفتم: من
بازهم میپرسیدی جگر پدر کی هست؟
میگفتم: من
و باز هم میپرسیدی چشم پدر کی هست ؟
میگفتم: من
ان موقع ها درک نمیکردم قلب پدربودن و جگر پدر بودن و چشم پدربودن یعنی چه!؟
این را وقتی متوجه شدم که صورتت پر از چروک شده است موهایت رنگ سیاهش را از دست داده است! پدرجانم تمام موهایت را دیدم ﮐﻪ ﺑرای من سفیدشده است وازعذاب کشیدن من آرام آرام شکسته ای...
آری فهمیدم قلب پدر بودن یعنی وقتی تو ناراحت هستی من دلم بی قرار است ،
جگر پدر بودن یعنی وقتی بیماری و ناخوشیت را میبینم جگرم آتیش میگیرد
و چشم پدر بودن یعنی وقتی نور چشم هایت کم شده اند چشم های من هم خیس شده اند
پدرجانم دوستت دارم