آخر از جور تو عالم را خبر خواهیم کردهمی نالم به دردا همی گریم به زارا
که ماندم دور و مهجور من از یار و دیارا
الا ای باد شبگیر ازین شخص زمینگیر
ببر نام و خبر گیر ز یار نامدارا
دور از تو گل و لاله و سرو و سمنم نیستآخر از جور تو عالم را خبر خواهیم کرد
خلق را از طره ات آشفته تر خواهیم کرد
اول از عشق جهانسوزت مدد خواهیم خواست
پس جهانی را ز شوقت پر شرر خواهیم کرد
دور از تو گل و لاله و سرو و سمنم نیست
ای باغ گل و لاله و سرو و سمن من
بس خار مصیبت که خلد دل را بر پای
بی روی تو، ای تازه شکفته چمن من
ای دیو سپید پای در بند!نوبهار آمد و شدگیتی دیگرگونا
باغ رنگین شد از خیری و آذریونا
رده بستند به باغ اندرکل های جوان
جامه ها رنگین چون لشگر ناپلیونا
دردا که ندیدیم وصال رخ دلدارای دیو سپید پای در بند!
ای گنبد گیتی! ای دماوند!
از سیم به سر یکی کله خود
ز آهن به میان یکی کمر بند
دریا بنفش و مرز بنفش و هوا بنفشدردا که ندیدیم وصال رخ دلدار
هجر آمد و آورد غم و محنت بسیار
خون گریه کنم تا بگشایم گره از کار
دردا که مرا خون دل و دیده قرین شد
دردا که ندیدیم وصال رخ دلداردریا بنفش و مرز بنفش و هوا بنفش
جنگل کبود و کوه کبود و افق کبود
جای دگر بنفشه یکی دسته بدروند
وین جایگه بنفشه به خرمن توان درود
دریا بنفش و مرز بنفش و هوا بنفشدردا که ندیدیم وصال رخ دلدار
هجر آمد و آورد غم و محنت بسیار
خون گریه کنم تا بگشایم گره از کار
دردا که مرا خون دل و دیده قرین شد