مشاعره مشاعره با حرف م

[MAHLA.MI]

ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می‌پنداشتیم

 

[ملکه جهنمی❄]

محرم این هوش جز بی هوش نیست
مر زبان را مشتری جز گوش نیست

 

[اِللا لطیفــی]

اشعار آغاز شده با حرف م

ملامت گوی عاشق را
چه گوید مردم دانا؟
که حال غرقه در دریا،
نداند خفته بر ساحل!​

مطربا اسرار ما را بازگو
قصه‌های جان فزا را بازگو
ما دهان بربسته‌ایم امروز از او
تو حدیث دلگشا را بازگو

 

[ملکه جهنمی❄]

مفخر تبریز شهم شمس دین
شرح دهد حال من ار منکری

 

[MAHLA.MI]

ما آزموده‌ایم در این شهر بختِ خویش
بیرون کشید باید از این وَرطه رَختِ خویش

 

[fateme_sa]

مرد را عاشق شدن دارای ایمان می‌کند
عشق ادم را خردمندانه انسان میکند

 

[ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ]

من عاشقم وچو عاشقان خوشخویم
ور رحم کنی زخم زنی این گویم
درد دل داریم و درد دل دوای جان ماست
گرچه دل ریشیم زخم او ز مرهم خوشتر است

 

[Sharif]

منم که شهره شهرم به عشق ورزيدن
منم که ديده نيالوده ام به بد ديدن

منم که با عشق ترا در دل خود جا دادم
و تو بودی که مرا بی‌هیچ حرفی رد کردی

 

[ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ]

منم که با عشق ترا در دل خود جا دادم
و تو بودی که مرا بی‌هیچ حرفی رد کردی

من هماندم که وضو ساختم از چشمه عشق
چهار تکبیر زدم یکسره بر هر چه که هست

 

[.Mobina.]

من هماندم که وضو ساختم از چشمه عشق
چهار تکبیر زدم یکسره بر هر چه که هست

من همانم که بی‌تو هرگز نتوانم
این جهان بی‌تو ارزشی مدارد