Niloo.j نویسنده ادبیات سطح 44 ارسالیها 5,062 پسندها 70,098 امتیازها 80,673 مدالها 34 2/12/18 نویسنده موضوع #1 نام دلنوشته: دختری از جنس باران نام نویسنده : niloo_j ویراستار: نسترن بانو مقدمه: باران، مرا به خاطر آور؛ من همان دختری هستم که با هم قرار گذاشتیم که با هم باشیم، تو دیگر تنهایم نگذار... آخرین ویرایش توسط مدیر 27/2/19 امضا : Niloo.j
نام دلنوشته: دختری از جنس باران نام نویسنده : niloo_j ویراستار: نسترن بانو مقدمه: باران، مرا به خاطر آور؛ من همان دختری هستم که با هم قرار گذاشتیم که با هم باشیم، تو دیگر تنهایم نگذار...
Niloo.j نویسنده ادبیات سطح 44 ارسالیها 5,062 پسندها 70,098 امتیازها 80,673 مدالها 34 2/12/18 نویسنده موضوع #2 من باشم، تو باشی، باران باشد، چتر نباشد، شب باشد، خیابان باشد، لرز باشد، سوز باشد، به سرماخوردگی بعدش میارزد! آخرین ویرایش توسط مدیر 27/2/19 امضا : Niloo.j
من باشم، تو باشی، باران باشد، چتر نباشد، شب باشد، خیابان باشد، لرز باشد، سوز باشد، به سرماخوردگی بعدش میارزد!
Niloo.j نویسنده ادبیات سطح 44 ارسالیها 5,062 پسندها 70,098 امتیازها 80,673 مدالها 34 2/12/18 نویسنده موضوع #3 کاش دوباره باران ببارد، نه از آن بارانهای همیشگی، از همان باران که تو را به یادم میآورد. آخرین ویرایش توسط مدیر 27/2/19 امضا : Niloo.j
Niloo.j نویسنده ادبیات سطح 44 ارسالیها 5,062 پسندها 70,098 امتیازها 80,673 مدالها 34 2/12/18 نویسنده موضوع #4 جانم کجایی؟ از پنجره بیرون را نگاه کن، باران میبارد، از همان مدل بارانی که دوست داشتی؛ ریز و شدید. پس کی میآیی؟ چای دارچینت یخ کرد از نبودت! آخرین ویرایش توسط مدیر 27/2/19 امضا : Niloo.j
جانم کجایی؟ از پنجره بیرون را نگاه کن، باران میبارد، از همان مدل بارانی که دوست داشتی؛ ریز و شدید. پس کی میآیی؟ چای دارچینت یخ کرد از نبودت!
Niloo.j نویسنده ادبیات سطح 44 ارسالیها 5,062 پسندها 70,098 امتیازها 80,673 مدالها 34 2/12/18 نویسنده موضوع #5 جانم! از وقتی تو رفتی باران جایت را پر کرد، خیالت راحت باشد؛ تنها نیستم... آخرین ویرایش توسط مدیر 27/2/19 امضا : Niloo.j
Niloo.j نویسنده ادبیات سطح 44 ارسالیها 5,062 پسندها 70,098 امتیازها 80,673 مدالها 34 2/12/18 نویسنده موضوع #6 ای جانم، باران میبارد؛ یادت هست اولین بار من بودم و باران بود و خیابان بود و تنهایی! تو آمدی و با چتری در دست که مرا با خود بردی. دیگر تنها نبودم. . . . اکنون دوباره باران میبارد، من هستم، باران هست، خیابان هست، تنهایی هست ولی دیگر تو نیستی... آخرین ویرایش توسط مدیر 27/2/19 امضا : Niloo.j
ای جانم، باران میبارد؛ یادت هست اولین بار من بودم و باران بود و خیابان بود و تنهایی! تو آمدی و با چتری در دست که مرا با خود بردی. دیگر تنها نبودم. . . . اکنون دوباره باران میبارد، من هستم، باران هست، خیابان هست، تنهایی هست ولی دیگر تو نیستی...
Niloo.j نویسنده ادبیات سطح 44 ارسالیها 5,062 پسندها 70,098 امتیازها 80,673 مدالها 34 2/12/18 نویسنده موضوع #7 باران میبارد... بقیه داستان را خودت میدانی... آخرین ویرایش توسط مدیر 27/2/19 امضا : Niloo.j
Niloo.j نویسنده ادبیات سطح 44 ارسالیها 5,062 پسندها 70,098 امتیازها 80,673 مدالها 34 2/12/18 نویسنده موضوع #8 باران را دوست دارم؛ چه از آسمان بر زمین بریزد، چه از چشمانم، شباهنگام بر روی بالشتم... آخرین ویرایش توسط مدیر 27/2/19 امضا : Niloo.j
Niloo.j نویسنده ادبیات سطح 44 ارسالیها 5,062 پسندها 70,098 امتیازها 80,673 مدالها 34 2/12/18 نویسنده موضوع #9 باران ببارد من کنار تو باشم، چای دارچین مهیا باشد، شومینه روشن باشد، پنجره بالکن باز باشد و... آخرین ویرایش توسط مدیر 27/2/19 امضا : Niloo.j
Niloo.j نویسنده ادبیات سطح 44 ارسالیها 5,062 پسندها 70,098 امتیازها 80,673 مدالها 34 2/12/18 نویسنده موضوع #10 باران هم بارانهای قدیم... بارانهای قدیم پشت خانه هاجر میبارید، بوی شادی میداد، بوی عروسی، بوی خوشی، بوی وصال... بارانهای این روزها بوی جدایی میدهد، بوی فراق میدهد... آخرین ویرایش توسط مدیر 27/2/19 امضا : Niloo.j
باران هم بارانهای قدیم... بارانهای قدیم پشت خانه هاجر میبارید، بوی شادی میداد، بوی عروسی، بوی خوشی، بوی وصال... بارانهای این روزها بوی جدایی میدهد، بوی فراق میدهد...