نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

روی سایت دلنوشته دختری از جنس باران | niloo_j کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Niloo.j
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 101
  • بازدیدها 4,031
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Niloo.j

نویسنده ادبیات
سطح
44
 
ارسالی‌ها
5,062
پسندها
70,098
امتیازها
80,673
مدال‌ها
34
  • نویسنده موضوع
  • #21
جانان من مگر باران حرمت ندارد، به حرمت باران قسم خوردی که تا آخر کنارم می‌مانی!
حال چه شده که رفته‌ای و برنمی‌گردی؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Niloo.j

Niloo.j

نویسنده ادبیات
سطح
44
 
ارسالی‌ها
5,062
پسندها
70,098
امتیازها
80,673
مدال‌ها
34
  • نویسنده موضوع
  • #22
اولین عشق را با تو تجربه کردم معشوقه‌ام.
یادت هست اولین بار زیر باران، در آلاچیق پارک سر کوچه‌تان...
یادت نیست، فراموش کار شده‌ای معشوقه‌ام!
هم مرا از یاد بردی، هم باران
را و هم عشقمان را...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Niloo.j

Niloo.j

نویسنده ادبیات
سطح
44
 
ارسالی‌ها
5,062
پسندها
70,098
امتیازها
80,673
مدال‌ها
34
  • نویسنده موضوع
  • #23
دلم گرفته از این روزگار لعنتی مه گرفته، از این روزگار که پر شده از آدم‌های به ظاهر آدم، ولیکن گرگانی هستند در لباس انسانیت که همه را می‌درند، تکه تکه می‌کنند، خونشان را می‌مکند و در آخر بره‌های به ظاهر آدم را در این شلوغی و آشوب شهرها رها می‌کنند.
همه بوی تعفن می‌دهند، بوی خ**یا*نت می‌دهند، عشق هم دیگر نمانده!
و حال آن بره‌ها نیز خود گرگی می‌شوند و به جان دیگری می‌افتند...
خدا کند باران ببارد تا کمی بشوید این زمین تعفن گرفته را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Niloo.j

Niloo.j

نویسنده ادبیات
سطح
44
 
ارسالی‌ها
5,062
پسندها
70,098
امتیازها
80,673
مدال‌ها
34
  • نویسنده موضوع
  • #24
باران، باران و باز باران...

کلمه تکراری تمام نوشته‌هایم، کلمه‌ای که تمام زندگی‌ام شده...

کلمه‌ایست که برای من معانی متفاوتی در پس این تکرارهایش دارد...

دلم که از این روزگار بگیرد، باران
آرامشم می‌شود، آرامم می‌کند، می‌گوید گریه نکن دخترکم، من به جای تو گریه می‌کنم!
و آنقدر با من گریه می‌کند که صدای زجه‌اش تمام آسمان را می‌لرزاند...

عاشق که شوم باران، هم رازم می‌شود، هم راهم می‌شود و عاشقانه‌ای به وسعت و پاکی تمام موجودیتش می‌سازد و آرام آرام بر روی من و دلبرم می‌ریزد تا تمام عمر، این عاشقانه را به یاد داشته باشیم...

آری این است راز من و باران...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Niloo.j

Niloo.j

نویسنده ادبیات
سطح
44
 
ارسالی‌ها
5,062
پسندها
70,098
امتیازها
80,673
مدال‌ها
34
  • نویسنده موضوع
  • #25
با تو ام ای دلبر مهربانم! چندی‌ست که تو را گم کرده‌ام؛ تقصیر من است، من از کودکی هیچ گاه مواظب اموالم نبودم.

یادم هست کودک بودم، به بازار رفتم؛ اول عروسکم را گم کردم و سپس خودم را گم کردم.

ساعت‌ها گریه کردم و بالاخره عروسکم را و به دنبال آن مادرم را پیدا کردم.

ولی نمی‌دانم تو را چگونه گم کرده‌ام در غروب پاییزی یک روز جمعه زیر باران، که پیدایت نمی‌کنم و خود نیز هنوز گم شده مانده‌ام و آواره و حیران، خیابان‌های شهر را طی می‌کنم!

کاش کسی بیاید و هردویمان را پیدا کند...!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Niloo.j

Niloo.j

نویسنده ادبیات
سطح
44
 
ارسالی‌ها
5,062
پسندها
70,098
امتیازها
80,673
مدال‌ها
34
  • نویسنده موضوع
  • #26
جانانم کجایی؟ امشب دل تنگ‌تر از هر شب شده است...
دلم برای آغوشت پر می‌کشد، جانانم کجایی؟

مگر نگفتی که همیشه کنارم می‌مانی، مگر نگفتی که تنهایم نمی‌گذاری، مگر نگفتی تا ابد می‌مانی، مگر نگفتی همه‌ی وجودت شوم، همه وجودم می‌شوی؟

جانانم! دلم تو را می‌خواهد، تمامت را می‌خواهد، نوازشت را می‌خواهد، جانم گفتند را می‌خواهد.

کجایی جانانم؟
هوای دلم امشب عجب بارانی است...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Niloo.j

Niloo.j

نویسنده ادبیات
سطح
44
 
ارسالی‌ها
5,062
پسندها
70,098
امتیازها
80,673
مدال‌ها
34
  • نویسنده موضوع
  • #27
شب‌ها چقدر بی‌رحم می‌شوند، وقتی هجوم و غم و دل تنگی روی سرت آوار می‌شود!

سیر می‌شوی از همه چیز، از همه‌ی روزگار، از همه دنیا و آدم‌هایش، از همه چیز دل می‌بری، از همه چیز...

و دوباره مرور می‌کنی تمام کودکی‌ات را؛ بازی‌ کردن‌هایت را، خنده و گریه کردن‌هایت را...

و باز مرور می‌کنی نوجوانی‌ات را، جوانی‌ات را و ادامه می‌دهی و می‌رسی به دلتنگی‌هایت، ادامه می‌دهی و می‌رسی به شکست‌هایت، ادامه می‌دهی و می‌رسی به...
گریه‌های شبانه‌ات!

بغض تا بیشتر می‌شود نفست بند می‌شود‌ هق هق‌ات در می‌آید و دوباره تو می‌مانی و تنهایی و بالشت خیس و یادت می‌آید آن شب بارانی را...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Niloo.j

Niloo.j

نویسنده ادبیات
سطح
44
 
ارسالی‌ها
5,062
پسندها
70,098
امتیازها
80,673
مدال‌ها
34
  • نویسنده موضوع
  • #28
سلام معشوقه‌ام
دلبرم صبحت بخیر
چندی‌ست دلم برام صبح بخیر گفتن‌هایت تنگ شده! چشم باز می‌کردم تو را می‌دیدم و خورشید را، که چهره‌ات را نورانی می‌کرد و جذاب‌تر.
ولی چندی‌ست چشم باز می‌کنم، تو را می‌بینم ولی وقتی دست به سویت دراز می‌کنم، محو می‌شوی و من می‌مانم اشک صبحگاهی و هوای ابری و بارانی...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Niloo.j

Niloo.j

نویسنده ادبیات
سطح
44
 
ارسالی‌ها
5,062
پسندها
70,098
امتیازها
80,673
مدال‌ها
34
  • نویسنده موضوع
  • #29
دل آدمی حال عجیبی دارد، گاه شاد می‌شود، گاه می‌گیرد، گاه تنگ می‌شود و گاهی می‌شکند و امان از روزی که بشکند، بشکند و بشکند، که دیگر هیچ نمی‌ماند از آدمی!
آدمی نابود می‌شود، نیست می‌شود، اصلاً از هستی ساقط می‌شود! دیگر نه نایی برای مردن دارد و توانی برای زندگی، می‌شود یک مرده متحرک، می‌شود یه تکه سنگ، می‌شود یک روح، می‌شود من...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Niloo.j

Niloo.j

نویسنده ادبیات
سطح
44
 
ارسالی‌ها
5,062
پسندها
70,098
امتیازها
80,673
مدال‌ها
34
  • نویسنده موضوع
  • #30
دلم دریایی طوفانی شده است؛ رعد می‌زند، می‌غرد، می‌لرزد، ابری می‌شود، مه می‌گیرد و در آخر بارانی می‌شود...
خدا کند امشب بیشتر باران
ببارد، تا شاید آرام گیرد این موج‌هایی که در دلم افتاده که خدا کند آرام بگیرد...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Niloo.j
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا