- ارسالیها
- 1,639
- پسندها
- 16,415
- امتیازها
- 39,073
- مدالها
- 29
- نویسنده موضوع
- #51
″باران″
باران را تماشا میکنم،
از پشت پنجره ی خانه...
یادم می آید که چقدر عاشق این باران بودم؛
نه که الان نیستم، نه...
اما آن زمان جور دیگر عاشقش بودم...
شاید بخاطر آنکه خود عاشق بودم؛
پشت پنجره ام،
به تو فکر میکنم، شاید مثل باران بودی...
نه نه به تو نه!
به خودم فکر میکنم...
به تمام خاطراتم که در زیر باران باهم ساختیم،
تمام روز هایی که با تو سپری شد،
تمام متن هایی که با تو عاشقانه شد،
تمام تصاویری که فقط در ذهنم ترسیم شدند،
تو آنجا بودی، در خاطراتم!
اما کنارم،هیچوقت نبودی...
درست مثل یک موجود غیرحقیقی در ذهنم، با تو خاطره ساختم،
نگذاشتی که حقیقی شوی؛
که خاطرات دروغینم، حقیقی شود!
مانند روح، در زندگی ام سرگردان بودی!
مرا تسخیر کردی... و آدمی که توسط روح تسخیر...
باران را تماشا میکنم،
از پشت پنجره ی خانه...
یادم می آید که چقدر عاشق این باران بودم؛
نه که الان نیستم، نه...
اما آن زمان جور دیگر عاشقش بودم...
شاید بخاطر آنکه خود عاشق بودم؛
پشت پنجره ام،
به تو فکر میکنم، شاید مثل باران بودی...
نه نه به تو نه!
به خودم فکر میکنم...
به تمام خاطراتم که در زیر باران باهم ساختیم،
تمام روز هایی که با تو سپری شد،
تمام متن هایی که با تو عاشقانه شد،
تمام تصاویری که فقط در ذهنم ترسیم شدند،
تو آنجا بودی، در خاطراتم!
اما کنارم،هیچوقت نبودی...
درست مثل یک موجود غیرحقیقی در ذهنم، با تو خاطره ساختم،
نگذاشتی که حقیقی شوی؛
که خاطرات دروغینم، حقیقی شود!
مانند روح، در زندگی ام سرگردان بودی!
مرا تسخیر کردی... و آدمی که توسط روح تسخیر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.