روی سایت دلنوشته ژاکاو| ALN کاربر انجمنِ یک رمان

[༆ALN]

شاید بهتره احساسات را خفه کنیم
جوری که دیگر نتواند نفس بکشد
اینگونه همه‌مان یه نفسِ راحت می‌کشیم!

 

[༆ALN]

امشب از آن شب‌هایی‌ست که
به تماشایِ عکس‌هایِ قدیمی امان نشسته‌ام
تصویری که تو را تمام رخ نشان می‌هد
همانقدر زیبا
همانقدر تماشایی!

 

[༆ALN]

واسه فکر کردنِ به تو

نیاز نیست حتما شب باشه یا صبح ​

همینکه تو هر لحظه
تو هر شرایطی فکرم درگیرِ توِ
نشون میده که چقدر ذهنمُ مشغولِ خودت کردی!

 

[༆ALN]

ز حالم را مپرس
که آن‌چنان غم مرا فرا گرفته است
که هیچ چیز جز سیاه کردنِ کاغذ و فکر کردنِ به سیاهی چشمانت نمی‌تواند آرامم کند!

 

[༆ALN]

حالِ من خوب است به
آن دست مَزن
بگذار همین گونه بماند دلبرِ رفتنی!

 

[༆ALN]

ندارمت
در واقعه من هیچوقت نداشتمت، فقط گمان می‌کردم
تو مالِ منی، تو سهمِ منی
ولی اکنون فهمیده‌‌ام تو از همان اول نیز مالِ من نبودی!

 

[༆ALN]

حبس کردنِ تو در انفرادیِ قلبم
انگار هیچ فایده‌ای نداشت
که فکرِ گریختن
را در سر
می‌پروراندی!

 

[༆ALN]

من بدون تو گم شدم
در بین حرفایِ پوچِ مردم
در بینِ آشفتگی‌هایِ ذهنم
و در بینِ بویِ عطرِ تنت
من گم شدم، بیا راهنمایم شو!

 

[༆ALN]

دلم نمی‌خواد اصلا نگات کنم
چون نمی‌دونم اون چشمایِ لعنتیت
چه جاذبه‌ای داره که هر چی بیشتر نگاه می‌کنم، بیشتر درگیره جاذبه چشات میشم!

 

[༆ALN]

نبودنت همانندِ بختکی است که
به جانِ زندگیم افتاده است
و از درون مرا در حالِ متلاشی کردن است!