کامل شده اشعار غیر از تو هیچکس | زینب میشی کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع زینب میشی
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 73
  • بازدیدها 4,374
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

زینب میشی

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
31/3/17
ارسالی‌ها
2,008
پسندها
17,324
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام : غیر از تو هیچکس
شاعر : زینب میشی کاربر انجمن یک رمان
تگ: شاعرانه


مدتهاست از مقابل دیدگانم دور شده ای
شاید هم در این زمانه ی پر درد گم شده ای
در هر تلاطم و بیقراری حالم تو را جستجو میکنم
ولی افسوس ؛
نه تو این حال مرا میدانی و می بینی
و نه مشتاقی تا از بیقراری هایم واژه ای بشنوی
انصاف به خرج بده
پس من قصه ی بی قراری ات را چگونه تاب آورم؟
آیا قلب بیمار من تحمل دردی به این سنگینی دارد؟
نگو که این عذاب تقاص و حق من است
همین که در این روزگار دل به تو بستم یعنی
مکافات عمل !

تقدیم به
او که شیطنت نگاهش
برق چشمهایش
و خواب و خیالش
خواستنی تر از هر رویاست
او که هیچکس جایش را
نتواند
و نخواهد گرفت


533218_8eb70fc24ba818a2c9cf533527b0d4f4.jpg
 
آخرین ویرایش
امضا : زینب میشی

زینب میشی

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
31/3/17
ارسالی‌ها
2,008
پسندها
17,324
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #2
جناب دوست

چون جناب دوست با ما مهربانی میکند
دل ز شوقش در قفس بیقراری میکند

ما به شوق دوست جامه میدریم
او اگر با ما به لطف خویش سلامی میکند

معجزه پنهان شده در قامتش
چون به ما بنمود رخ دلربایی میکند

حضرت دوست چو بر دل بنشست
در دل ما بی مهابا حکمرانی میکند

ما به لطف بودنش دیده ها را شسته ایم
چون ز کوی ما گذشت خودنمایی میکند

خانه و کاشانه مان خانقاه او
او به حکم ما پادشاهی میکند

مرز جان بگشوده ایم با دست او
او ز مرز بگذشت جان گشایی میکند

جان فشاندیم در صف جانان او
زد کنایه با تقلب چشم چرانی میکند

چون شبی آید به رویا با نقاب
او به رویا شهسواری میکند
 
امضا : زینب میشی

زینب میشی

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
31/3/17
ارسالی‌ها
2,008
پسندها
17,324
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
شده یک بار...

شده یک بار دلت تنگ و
سری بر کوچه باغم بزنی

یا که یادم به خیال رفته
به سر شانه ای مویم بزنی

حسرتش ماند به دل
تا که نباشم به یادم باشی

در نبودم غزلی خوانده و
با عشق صدایم بزنی
 
امضا : زینب میشی

زینب میشی

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
31/3/17
ارسالی‌ها
2,008
پسندها
17,324
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
دار و ندار

تا تو را دارم امیدم به کس و ناکس نیست
تو برایم همه کس با تو دلم بی کس نیست

تو کِه بودی که شدی دار و ندارم همه وقت
به تو دلخوش منم و با تو نیازم کس نیست
 
امضا : زینب میشی

زینب میشی

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
31/3/17
ارسالی‌ها
2,008
پسندها
17,324
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
محکمه

شاهد عشق در این محکمه ولله تویی
آنکه برده دل و دینم به اشاره تویی

تو همانی که دلم سوخت به تب دیدارش
نفسی بر من و جان و دلم ولله تویی
 
امضا : زینب میشی

زینب میشی

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
31/3/17
ارسالی‌ها
2,008
پسندها
17,324
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #6
هوای تو

این هوای تو یعنی یک آغاز
یعنی تا اوج خیالت مرا یک پرواز

هر نفس یاد تو و آغوشت
کرد دیوانه و داد به من یک اعجاز
 
امضا : زینب میشی

زینب میشی

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
31/3/17
ارسالی‌ها
2,008
پسندها
17,324
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #7
بود و نبود

فارغ از بود و نبود کل وجودم شده ای
بی شک این تو همه چیزم شده ای

من که بی تو نه منم هیچ منم
بی وجودت نِیئم و بودم شده ای
 
امضا : زینب میشی

زینب میشی

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
31/3/17
ارسالی‌ها
2,008
پسندها
17,324
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #8
چه میخواهد؟

از جانِ من آن چشم گیرایت چه میخواهد؟
و ناگه این نگاهت را نگاه من چه میخواند!

به فکر چیدن بوسه ز لب های چو عنابت
بگو این وسوسه از جان بی جانم چه میخواهد !

نگفتم قصه ی عشقت برای کس مبادا دوستان روزی
شوند دشمن به من با تو حسد ورزند این آهسته میخواهند

بگو از جان من این تب چه میخواهد؟
تب دیدار چشمانت ز چشمانم چه میخواهد !

چه رقصان گشته دور من خیال آن دو ابرویت
از این آشفته بازار خیال من خیال تو چه میخواهد

شکستم این سکوتم را که باز آ و ببین حالم ولی افسوس!
بگو حالا تب شعر تو از جانم چه میخواهد
 
امضا : زینب میشی

زینب میشی

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
31/3/17
ارسالی‌ها
2,008
پسندها
17,324
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #9
بت

تو برایم بت شدی
میدانم این کارم خطاست
بت تراش نیستم
تو را بت کرده باز کارم خطاست

هر چه بال و پر به تو دادم
یکی دیگر شدی
این همه تعریف و تمجید از تو
گاهی نا به جاست

این همه شعر و غزل
پای تو ریختم روز و شب
اشتباه از آدمی سر میزند گاهی زیاد
این هم خطاست

از تو رخصت خواستم
پایت بریزم هستی ام
نه بگفتی و شکست قلبم
برایت ماجراست

تو فقط انگیزه ای
در شعر و هر بیت و غزل
هر کلام از شعر باشد هستی ام
دادم به تو اما خطاست

من به شعرم نام تو آورده ام!
کین سان به ناز رد میکنی؟
تو چه معشوقی!
نمیدانی دل عاشق شکستن را بلاست؟

میروم عیبم مکن!
جز من که خواند از تو به هر شعر و غزل؟
تو به جانم جانی اما!
روزی که یادم کنی جانت مبتلاست
 
امضا : زینب میشی

زینب میشی

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
31/3/17
ارسالی‌ها
2,008
پسندها
17,324
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #10
برقرار
زنده باشی و عمرت پایدار
زندگی سازش برایت سازگار

خوش بمان و از غم و غصه جدا
همنوای قمریان آهنگ قلبت برقرار
 
امضا : زینب میشی
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا