به کجا میروی ای شاخهی همخون جدا ماندهی من
راست میگفت همان شاعر نو خواندهی من
دور بودی تو ز من، ای رهه بیدادْ نگر
چَشم تو نیز نشد چارهی بیچارهی من.
ای که من جانم به قربانت شود ایلالهام
ای که من خواهم که چون یارت شوم ایوالهام
من ز تو جز بوسههای هر شبی خواهم چه را؟
ایکه من باید به قربانت شوم ایهالهام.
بیپناهی راهِ درگیریِ بیناچار نیست
جز خدایی که از اول بود، هیچ اِنس یار نیست
جز خدایی که مرا دید و به ناچارم شنید
هیچکس، هیچکس اینجا چون منی بیمار نیست.