نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

روی سایت دلنوشته نبض قلم | آتوسا رازانی کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Atousa
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 146
  • بازدیدها 5,746
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Atousa

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,160
پسندها
7,043
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • #31
***
‍ این حس را فقط ما بچه‌های آخر درک می‌کنیم؛ مراقبت از عزیزانی که روزی خودشان مواظب ما بوده‌اند.
راستش را بخواهی ما ته تغاری‌ها زودتر از آنچه فکرش را کنی بزرگ می‌شویم!
همان وقتی که کمر درد مادر نمی‌گذارد برای جارو کردن خم شود؛ دست‌های کوچکمان برای جارو کردن قوت بزرگسالی را می‌گیرند.
آن وقتی که چشم‌های پدر ضعیف می‌شود و نمی‌تواند تیترهای روزنامه را بخواند، چشم‌ها و زبانمان را مسلط کلمه‌ها می‌کنیم و با تلفظ یکی یکی آن‌ها اخبار را به گوش پدر می‌رسانیم.
خدانکند یکی از آن‌ها بیمار شود آن وقت است که شب تا صبح را از دلهره پلک برهم نمی‌زنیم تا صبح شود و او را به دکتر ببریم.
در شلوغی داروخانه‌ها ساعت‌ها در صف می‌ایستیم تا آن‌ها با درد پاهایشان نایستند.
اگر غمی به دل آن‌ها سایه افکند برای آن‌ها...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,160
پسندها
7,043
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • #32
***
پروردگارا! عطر خوش مهمانی‌ات، همه‌جا پیچیده است.
چه بسیار مهمانانی که پارسال سر همین سفره مهربانی‌ات سجده‌ی شکر به جا آوردند و امسال در آغوش خودت تبسم شکر به جا می‌آورند یا آنانی که از مهمانی‌ات غافل و امسال در برزخ کم لطفی‌شان ضجه می‌زنند.
پروردگارا! مسروریم از اینکه امسال هم ما را با وجود سیاهی‌هایمان به سپیدی مهمانی‌ات دعوت کرده‌ای.
پروردگارا! هر سال که ما را فرا می‌خوانی بیشتر شرمنده‌ات می‌شویم؛ شرمنده‌ی این که با وجود این همه قدر ندانستن ما و غرق گناه بودنمان، ما را پس نمی‌زنی و همیشه گرمای نگاهت محافظ وجود ما در برابر سردی‌های ایام است.
خداوندا! ما قبول داریم که تنها به هنگام غم و سختی به درگاهت روی می‌آوریم و به محض استجابت و شادی تو را فراموش می‌کنیم اما تو هیچ وقت نگاه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,160
پسندها
7,043
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • #33
***
آدم‌هایی که تو اوج غم ریلکس هستن،
ممکنه از تکرار مکرر غم خسته شده باشن.
یا از بس اندوه کشیدن از به یاد آوردنش فرار کنن.
شایدم اون‌قدر ارزش همه چی براشون کم شده دیگه واکنشی نشون نمیدن.
می‌دونی یه چیزی که از حد بگذره دیگه اهمیتش رو از دست میده.
غمم وقتی از حد بگذره میشه خنده‌های بلند... .
میشه بی‌خیالی و ریلکسی تو اوج غم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,160
پسندها
7,043
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • #34
***
مهمیت، کلمه‌ای که ساختار زندگی را تکان اساسی می‌دهد.
به اتفاق‌هایی که برایم مهم تداعی می‌شدند فکر می‌کنم.
خیلی‌هایشان دیگر بوی مهمیت نمی‌دهند!
مثلا سالم ماندن اسباب بازی‌هایم، گرفتن نمره‌ی بیست انشایم و خیلی چیزهای دیگر که روزی مهم بودند دیگر برایم ارزشی ندارند... .
دیگر به نمره‌ی بیست انشایم و اسباب بازی‌هایم نیازی ندارم در واقع نیاز زمان آن‌ها را مهم کرده بود.
اما یکسری چیزها هستند که گذر زمان نه تنها از نیاز آن‌ها نمی‌کاهد بلکه به داشتن آن‌ها می‌افزاید؛ مانند محبت مادر پدر، داشتن دوست خوب و... .
اما در این میان چیزهایی هستند که خودمان مهمیت آن‌ها را کم می‌کنیم!
مانند معاشرت با کسانی که باعث سلب آسایش ما می‌شوند.
ماندن در شغلی که باعث آزار ما می‌شود و حتی درس خواندن در رشته‌ای که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,160
پسندها
7,043
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • #35
***
دغدغه یکی نداشتن معشوقه،
دغدغه دیگری دوری از محبوبه،
نون شب برای خیلی‌ها دغدغه شده!
خریدن عروسک برای یک بچه آرزو شده... .
یکی پشت میله‌های زندان چشم انتظار عفوه...!
دیگری روی تخت بیمارستان با دردهاش ملتمس شفاعه؛
می‌خوام اینو بگم که دغدغه‌ها زیادن. ولی برای افراد مختلف، متفاوتن.
دغدغه هرکسی براش بزرگترینه حتی اگه برای ما کوچکترینه.
کسی که لنگ نون شبشه نباید انتظار فهمیده شدن از کسی که بزرگترین دغدغش نداشتن محبوبه رو داشته باشه.
با افرادیکه دغدغشون شبیه دغدغه‌های شما نیست، درد و دل نکنید که شکسته نشید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,160
پسندها
7,043
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • #36
***
برای نوشتن تفسیر واژه‌ی مادر قلم‌ها از نفس می‌افتند و کاغذ ها روی سفیدی به خود نمی‌بینند.
نمی‌شود مادر را در چهار کلمه خلاصه کرد یا از آن یک صفحه توصیف نوشت.
مادر حتی کلمه‌اش هم مادر است و از آن فرزندانی چون مهربانی، ایثار و عشق و... زاده می‌شود.
شمار فرزندان کلمه‌ی مادر قابل شمارش نیست!
فرزند عزیزش همان مهربانی است.
مهربانی که رنگ و بوی توقع نمی‌دهد.
مهربانی که زمان خاصی را مد نظر ندارد و همیشه آفتابش گرما بخش وجود ماست.
مادر جان برای تو نوشتن و از تو گفتن در مساحت جمله‌ها نمی‌گنجد پس تنها به یک جمله بسنده می‌کنم اینکه دوستت دارم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,160
پسندها
7,043
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • #37
***
راستش را بخواهی دیگر پاهایم توانی برای دویدن پی آرزوهای سراب این جهان ندارند...
چشم‌هایم دیگر از زیبایی‌های این جهان به وجد نمی‌آیند.
فکر وخیالم دیگر درگیر هیچ اتفاقی نخواهد شد.
گویی این حالتی که من را دچار کرده است خنثی نام دارد،
خنثی از اتفاق‌های این جهان!
جهان من لیوان قهوه‌ای شده است که روزی چند بار پر و خالی می‌شود.
در پی این پر و خالی شدن ها ذهن من آرام است و هیچ دغدغه‌ای در آن قدم نمی‌زند.
آدم‌ها در دو حالت به این آرامی می‌رسند.
یا آنقدر اوضاع همه چیز آرام است که خیالشان راحت است یا از شدت آشوب ایام درمانده شده‌اند و تصمیم گرفته اند به هیچ چیز فکر نکنند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,160
پسندها
7,043
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • #38
***
قوی بودن از نظر هرکسی معنای متفاوتی را دارد.
از نظر من قوی بودن جسمی و روحی است اما قوی بودن روحی مهم تر است؛
چرا که روح قوی می‌تواند جسم ضعیف را سرپا نگه دارد!
حال منظور از روح قوی این است که در برابر ناملایمت‌ها خم نشود و چهره‌ی غم به خود نگیرد.
در برابر مشکلات استوار باشد و هیچ تاریکی نتواند او را از رسیدن به
روشنایی باز دارد.
روح قوی تکیه گاه جسم ضعیف است!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,160
پسندها
7,043
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • #39
***
دلم می‌خواهد موجی شوم بر دریای بیکران غم‌هایم.
اشک شوقی شوم بر چشم‌های گریانم.
مسکنی شوم بر سردردهای بسیارم.
دلم می‌خواهد درمانی شوم بر دردهای دردناکم.
آرامشی شوم بر آشوب‌های فراوانم.
دلم می‌خواهد حال خوبی شوم بر حس بد احوالم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,160
پسندها
7,043
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • #40
***
چه فداکار است باران.
زمین گلویش خشک می‌شود باران می‌بارد.
سقف خانه دلش می‌گیرد باران می‌بارد.
گل لبخندش را فراموش می‌کند باران می‌بارد.
آسمان جامه آلوده تن می‌کند باران می‌بارد.
بغض رهگذر می‌ترکد باران می‌بارد.
نیمکت پارک خاک می‌گیرد باران می‌بارد.
چه فداکار است باران!
برای همه می‌بارد و کسی برای غم او نمی‌بارد!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Atousa
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا