از خیالم بیرونت کردم
مثل تو نبودم!
تا درگاه دلم بدرقهات کردم
به همین راه برگرد...!
دیگه با دوری تو عزیزم، کنار میام
رقصندهی کوچک من!
دیگه با غمهام به رقص در میام...
دیگه دستهات رو نمیبینی بخوابن توی دستهام!
تو همهچیز رو شکوندی
ویرون کردی رویاهام رو... .
من هر چی رو داشتم گذاشتم
که همدیگه رو از دل بیرون نکنیم
جنگ دنیا کردم به خاطر تو!
قول بود که زانو نزنیم!
تو رفتی و بیوفایی کردی
من رو از دلت بیرون کردی
الان هم راضیام به برگشتنت،
برای یک ثانیه نگاه کردنت... .
قبل از اینکه چشمهات بره به خواب
بپرس از تاریکی شب...
ببین من رو چهطور دیده!
ازش بپرس به یاد موهای مشکیت چهطور تاریکی رو نابود کردم!
اگه اومد و بهت نگفت، بدون که دروغ میگه
برای اینکه بیاد جای من، چاپلوسی برای تو میکنه!
اگه تو هم دلت برای من تنگ شده...
دوست دارم یه شمع روشن کنی
برای اینکه باهات نخوابه...
تاریکی رو بیرون کنی!
ازت خواستم نازم رو بکشی
تو اومدی جانم رو بکشی...!
عزیز، اینقدر هم دلت سنگ باشه...
باز هم پیش قلبم جلویی!
من انتقام خودم رو عزیزم، با یه بغل ازت میگیرم!
خودم موهات رو به هم میزنم و خودم دوباره درستش میکنم!
چهطور میذارم امشب بخوابی با این غم؟!
خودم از دلت در میارم...!
همهی شبها قول میدم فراموشت کنم واسه فردا
زود فراموش میکنم!
مثل برفه قولم...!
وقتی روز میشه، آب میشه!
تو هیچروزی دوباره نیستی
مثل پریروز و دیروزی... .