روی سایت دلنوشته‌ی بی‌حس | ToloAm کاربر انجمن یک رمان

[Abiii]

به نام او

نام دلنوشته: بی‌حس
نام نویسنده: عبیر باوی
تگ: منتخب
ویراستار: Bina.ahmadi
مقدمه:
بعضی وقتا اونقدر پر از حس‌های پیچیده میشی و فکرت درگیر میشه که خنثی میشی و دیگه هیچ چیز رو حس نمی‌کنی... .

 

[Maede Shams]

•| بسم رب القلم |•

آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند...



نویسنده‌ی عزیز، بی‌نهایت خرسندیم که دلنوشته‌های زیبایتان را در انجمن «یک رمان» به اشتراک می‌گذارید.
خواهشمندیم پیش از پست‌گذاری و شروع دلنوشته‌، قوانین بخش «دلنوشته‌های کاربران» را به خوبی مطالعه بفرمایید.
"قوانین بخش دلنوشته‌ی کاربران"

پس از گذشت حداقل ۲۰ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد دل‌نوشته بدهید. توجه داشته باشید که دل‌نوشته‌های...​

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[Abiii]

***
خیابان تاریک،
جاده‌ها باز،
چشم‌ها کور،
زبان‌ها نیش،
آسمان بی‌ستاره،
دیگر جای زندگی نیست...!

 

[Abiii]

***
نگاهم به تو نیست
اما...
گوش‌هایم،
منتظر...
چشم به کلمه‌های تو دوخته‌اند
تا شاید بگویی:
-«می‌خواهمت!»

 

[Abiii]

***
کلمه‌ها،
تک به تک،
دیوارهای ذهن و قلبم را می‌خراشند:
او رفت،
او با دیگری خندید،
تو چشمانش را داشتی...!

 

[Abiii]

***
دوست دارم
تمام جاده‌های دنیا را بدوم؛
آنقدر از همه دور شوم و
گوشه‌ای از اتاق دنیا بنشینم و
گوش‌هایم کر شوند از تپش قلبم...
اینطور دیگر صدای هیچ یک را نمی‌شنوم!

 

[Abiii]

***
بدم می‌آید
از اینکه زیادی بزرگ شده‌ام!
این «من» به شدت مرا می‌ترساند،
قلبم را تهدید می‌کند،
خنده‌هایم را می‌ترساند و
ذره ذره جان می‌گیرد...!

 

[Abiii]

***
دختر که باشی
دلت خنده می‌خواهد،
کسی که بر عکس تو باشد،
دلت اوج می‌خواهد!
خدا آن روز را نیاورد که بشکنی؛
دیگر حتی به خودت رحم نمی‌کنی!

 

[Abiii]

***
تو یکی را می‌خواستی...
که مثل همه باشد؛
من نبودم!
اما تو هم هیچ‌وقت آن طور که باید نبودی...
آنقدر نبودی که تا به خودمان بیاییم،
صدای آینه‌ها بلند شد و
ما در هم شکستیم!

 

[Abiii]

***
هیچ‌کس،
هیچ وقت،
برای تو،
«من» نمی‌شود!
و
هیچ‌کس،
هیچ‌وقت،
برایم
«تو» نمی‌شود؛
پس بی‌خودی دست و پا نزن!