متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

روی سایت دلنوشته‌ی مبتلا | MAHDOKHT_A کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع S.SALEHI
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 50
  • بازدیدها 2,420
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

S.SALEHI

کاربر انجمن
سطح
10
 
ارسالی‌ها
370
پسندها
1,907
امتیازها
12,773
مدال‌ها
11
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #41
***
فقط بین این همه بی‌رحمی‌ات؛
بین این همه واژگان کشنده و مسمومت؛
بین آوار کلماتت روی سر احساسم؛
فقط یک‌بار، ماه‌دخت صدایم بزن!
نگذار حسرت شنیدن نامم از زبانت تا همیشه روی دلم بماند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] merry

S.SALEHI

کاربر انجمن
سطح
10
 
ارسالی‌ها
370
پسندها
1,907
امتیازها
12,773
مدال‌ها
11
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #42
***
مگر جنس آن قلب لعنتی‌ات از سنگ است؟​
اصلا‌ً تو با واژه‌ای به نام دل‌بستگی آشنا هستی؟​
این که دلت را به دست شخص دیگری بدهی و او هی بشکند، هی بشکند​
آن‌قدر آن دل بی‌نوایت را در دستانش‌ خرد و له کند که دیگر احساسی برای دوباره عاشق شدن​
نداشته باشی و عمق فاجعه این جاست که قلب از هم پاشیده‌ات هنوز به یاد دلبرش بتپد!​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] merry

S.SALEHI

کاربر انجمن
سطح
10
 
ارسالی‌ها
370
پسندها
1,907
امتیازها
12,773
مدال‌ها
11
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #43
***
قلب؛
احمق‌ترین و زبان نفهم‌ترین عضو بدن است.
عضوی که زخم‌ها و دردهایش را به آنی فراموش می‌کند و برای دیدن روی معشوق، خودش را به آب و آتش می‌زند!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] merry

S.SALEHI

کاربر انجمن
سطح
10
 
ارسالی‌ها
370
پسندها
1,907
امتیازها
12,773
مدال‌ها
11
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #44
***
عضوی که نمی‌خواهد بفهمد تا این اندازه مبتلای یک‌ نفر بودن، فقط و فقط به خودش ضربه می‌زند؛
اما زبان نفهم است دیگر!
نمی‌فهمد که تو رفته‌ای و به طور مضحکانه‌ای هنوز کنج اتاق زانوی غم بغل گرفته و به انتظار تو نشسته است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] merry

S.SALEHI

کاربر انجمن
سطح
10
 
ارسالی‌ها
370
پسندها
1,907
امتیازها
12,773
مدال‌ها
11
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #45
***
گویا تو ساحره بودی که همه قلبم را جادو کرده‌ای،
آن‌قدر سِحر آن چشمان بی‌رحم و مجذوب کننده‌ات شدم که خودم را هم فراموش کردم.
آن‌قدر هواخواه تو هستم که گاهی از خودم می‌ترسم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] merry

S.SALEHI

کاربر انجمن
سطح
10
 
ارسالی‌ها
370
پسندها
1,907
امتیازها
12,773
مدال‌ها
11
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #46
***
تو را بیشتر از خودم دوست داشتم و گویا فراموش کرده بودم که یک بانو، یک ماه دخت؛
تا خودش را دوست نداشته باشد؛ تا برای خودش ارزش قائل نشود؛ کسی نمی‌تواند او را دوست داشته باشد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] merry

S.SALEHI

کاربر انجمن
سطح
10
 
ارسالی‌ها
370
پسندها
1,907
امتیازها
12,773
مدال‌ها
11
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #47
***
ساحرهٔ بی‌رحم من!
این روزها شیوه خود دوست داشتن
را یاد گرفته‌ام.
به هرکسی اجازه ورود به حریم دخترانه‌ام را نمی‌دهم.
به هر کسی اجازه نمی‌دهم مثل تو قلبم را به تاراج ببرد و در آخر بعد از خُرد کردن غرورم مرا با دنیایی از خاطره تنها بگذارد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] merry

S.SALEHI

کاربر انجمن
سطح
10
 
ارسالی‌ها
370
پسندها
1,907
امتیازها
12,773
مدال‌ها
11
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #48
***
من یاد گرفته‌ام خودم را آن طور که هستم دوست داشته باشم نه آن طورکه دیگران از من انتظار دارند.
من موظف نیستم که انتظارات دیگران از خودم را اجرا کنم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] merry

S.SALEHI

کاربر انجمن
سطح
10
 
ارسالی‌ها
370
پسندها
1,907
امتیازها
12,773
مدال‌ها
11
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #49
***
حال رو به روی آینه ایستاده‌ام.
به چشمانم خیره می‌شوم، چشمانی که انگار چیزی در آن حبس شده، شاید چیزی مانند بغض یا اشک‌هایی که خیلی وقت است برایت نریخته‌ام.
موهایم را شانه می‌کنم، موهایی که به خاطر تو کوتاهشان کرده‌ بودم حال تا شانه‌هایم رسیده است.
با بغض آن‌ها را می‌بافم، موهایی که روزی پذیرای دست‌های تو بود را می‌بافم و روی بالکن اتاقم می‌نشینم...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] merry

S.SALEHI

کاربر انجمن
سطح
10
 
ارسالی‌ها
370
پسندها
1,907
امتیازها
12,773
مدال‌ها
11
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #50
***
باد می‌وزد و موهایم را روی صورتم پریشان می‌کند.
نگاه من به خیابان خزان‌زده و رنگارنگ است.
چشمم به انتظارت به خیابان خشک شده، نمی‌خواهی بیایی؟
با این‌که می‌گویند خیلی عوض شده‌ام اما به خاطر تو همان دختر ماه قبل می‌شوم، تو فقط بیا!
باران می‌زند.
می‌دانم که بالاخره از این فاصله‌ها دل می‌کَنی!
تو بیا؛
مطمئن باش هنوز هم این دل مبتلای توست.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] merry
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا