متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

روی سایت دلنوشته‌ی مبتلا | MAHDOKHT_A کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع S.SALEHI
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 50
  • بازدیدها 2,420
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

S.SALEHI

کاربر انجمن
سطح
10
 
ارسالی‌ها
370
پسندها
1,907
امتیازها
12,773
مدال‌ها
11
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #31
***
همه می‌گویند که بی‌اراده شده‌ام،
بی‌اراده‌ام که هنوز هم نمیتوانم یاد تو را از سرم بیرون کنم.
می‌گویند که دست از این پرستیدنت بردارم،
می‌گویند که جای تو را به کس دیگری بدهم.
اما‌، نمی‌دانم چرا نمی‌توانم آن‌ها را قانع کنم.
که خواستنت،
مرور خاطراتت،
دوست داشتنت،
بی‌اراده است؛ بی اختیار است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

S.SALEHI

کاربر انجمن
سطح
10
 
ارسالی‌ها
370
پسندها
1,907
امتیازها
12,773
مدال‌ها
11
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #32
***
نمی‌توانم به آن‌ها بفهمانم که خواستن تو اختیاری نیست که نیاز به اراده و خواستن داشته باشد!
به نظرم کسی که جمله مسخره «خواستن توانستن است» را به جان مردم انداخته تا به سر بقیه چماقش کنند، اصلا با مقوله عشق آشنا نبوده!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

S.SALEHI

کاربر انجمن
سطح
10
 
ارسالی‌ها
370
پسندها
1,907
امتیازها
12,773
مدال‌ها
11
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #33
***
بغض که می‌کنم دل خودم هم برای خودِ
شوریده و حیرانم می‌سوزد...
خسته و درمانده شده‌ام...
از روزهایی،
که میشد با حضورت، با عطرت، با دستانت، با نگاهت طور دیگری بگذرد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

S.SALEHI

کاربر انجمن
سطح
10
 
ارسالی‌ها
370
پسندها
1,907
امتیازها
12,773
مدال‌ها
11
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #34
***
طوری که هر شبم با حسرت دوباره دیدنت نگذرد،
طوری که دوباره آن سرمای دلنشین عطرت را آن‌قدر دیوانه‌وار نفس بکشم که از نفس بی‌افتم.
از تو که می‌گویم تنها چیزی که در خاطرم تداعی می‌شود چشمانت است.
آخ از چشمانت!
دیوانه‌ام می‌کنی با طرز نگاه کردنت.
چشمانت بدجور فرم گریبان قلبم را گرفته و او را به زنجیر کشیده.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

S.SALEHI

کاربر انجمن
سطح
10
 
ارسالی‌ها
370
پسندها
1,907
امتیازها
12,773
مدال‌ها
11
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #35
***
طوری مرا به خود مبتلا کرده‌ای که فکر تو حتی برای یک لحظه دست از سر من و قلب مفلوکم بر نمی‌دارد.
می‌گویند که جایت را به کس دیگری بدهم.
هه!
نمی‌دانند که تو تمام حجم قلبم را اِشغال کرده‌ای!
طوری که برای خودم هم چیزی نمانده چه برسد برای جانشینت.
اِشغال‌‌گر جذاب سرزمین قلبم...
تو برای من فراتر از وابستگی هستی که اطرافیانم به اجبار می‌خواهند به احساسم برچسب کنند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

S.SALEHI

کاربر انجمن
سطح
10
 
ارسالی‌ها
370
پسندها
1,907
امتیازها
12,773
مدال‌ها
11
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #36
***
عشق تو برای من مثل همان دامن‌های گُلگُلی مادرم بود که در کودکی به تن می‌زدم.
تا همان اندازه بی‌قواره و بزرگ.
تا همان‌قدر به تنم زار می‌زند.
تحمل عشق تو کار من یکی نبود،
به تنم زار می‌زد و برایم بزرگ بود.
کاش تا این حد به خود گرفتارم نمی‌کردی که حال؛ در باتلاق خواستن و نرسیدنت دست و پا بزنم و بیش از پیش در آن فرو روم...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

S.SALEHI

کاربر انجمن
سطح
10
 
ارسالی‌ها
370
پسندها
1,907
امتیازها
12,773
مدال‌ها
11
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #37
***
به همان کسی که می‌پرستی قسم!
خسته‌ام.
خسته‌ام از خواستنت جان و جهان.
کاش زمانی که می‌رفتی چاره‌ای هم برای دلی که مریضت بود، می‌اندیشیدی!
باید قلبم را ترک دَهَم؛
باید با زنجیر ببندمش و آن‌قدر چوب نامردی و بی‌معرفتی‌هایت را به سرش بکوبم تا سَمِ محبت‌های نکرده و عشق‌های نداده‌ات از تن مجروحش خارج شود.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

S.SALEHI

کاربر انجمن
سطح
10
 
ارسالی‌ها
370
پسندها
1,907
امتیازها
12,773
مدال‌ها
11
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #38
***
درد من، فقط درد دوری از تو نیست‌.
فقط درد دلتنگی نیست.
درد من درد تنهایی‌ست.
تو را قاضی می‌کنم‌،
نگو قضاوت کار من نیست که خنده‌ام می‌گیرد!
باید یادآوری کنم روزهایی را که قضاوتم می‌کردی؟
خودت می‌بریدی، می‌دوختی تنم می‌کردی؟
خودت دوباره قاضی باش!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] merry

S.SALEHI

کاربر انجمن
سطح
10
 
ارسالی‌ها
370
پسندها
1,907
امتیازها
12,773
مدال‌ها
11
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #39
***
اصلا خودت بگو!
دختری که پیش از این هر لحظه‌اش با تو‌ سپری شده، هر لحظه‌اش با حضورت مزین شده، هر لحظه‌اش با عطرت عجین شده؛
دختری‌ که دستانش به دستان تو عادت کرده؛ چگونه تنهایی‌ را تاب بیاورد؟
چگونه تو را نداشته باشد؟
چگونه تو را ببیند و نادیده‌ات بگیرد؟
آه که جانم را‌ با رفتنت به لب رسانده‌ای!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] merry

S.SALEHI

کاربر انجمن
سطح
10
 
ارسالی‌ها
370
پسندها
1,907
امتیازها
12,773
مدال‌ها
11
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #40
***
حرف دارم با تو.
برگرد و بگو که از من متنفری!
برگرد و بگو هیچ وقت مرا دوست نداشتی!
برگرد و بگو بازیچه‌ات بودم!
بگو و بگذار بهانه‌ای برای کشتن احساسم پیدا کنم.
بگو و بگذار تخم نفرت را در دلم بکارم.
بگو و بگذار درخت بارور عشقت را از ریشه بیرون بکشم.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] merry
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا