***
خداوندا!
نمیدانم دقیقاً کجای این جهانم.
فقط میدانم که دلم، غم دارد.
گلویم، بغض دارد.
حالم را دگر حتی خودم هم، متوجه نمیشوم.
چشمانم را روی هم میگذارم؛
بلکه از درون چشمهایم قطره اشکی بچکد.
اما، باز هم از تلاش به تظاهر خستهام!
خستهای که آرزویش فقط مرگ و یک، خواب عمیق است.