اشعار رهاشده کاربران مجموعه دوبیتی سرمست | علی انصاری جابری کاربر انجمن یک رمان

Aliansari · 5/5/20

چه نقشی در دل سنگ قرون کند

به شیرینی ویا با اشک و خون کند

ندانم تیشه ی فرهادی عشق ...

مزارش را کجای بی ستون کند

"

Aliansari · 5/5/20

نشانم را بگیر از گود شونه

دو ابروماشه ی پنج تیر پرونه

مسیر هر که بر چشم تو افتاد..

چنان "انصار" آخر سرنگونه

"

Aliansari · 5/5/20

زدستت طاقت و صبرم به سر رفت

شدی برعکس! ، عقرب در قمر رفت

زمانی باز پس میگیرم از تو...!!!

همه عمری که در پایت هدر رفت

"

Aliansari · 5/5/20

بهاری بود و چشمانت غزل گو

قصیده گو ، شب تبدار گیسو

مگر پاییز عشقم شد، که بستی!؟

دوبیتی های پروازت ، پرستو!

"

Aliansari · 6/5/20

ز یادت رفته بی رنگی، عزیزم!

من و غوغای دلتنگی ، عزیزم!

جنوب شروه های بی بهارم ،...

تو!، بلبل در پس پنگی! ، عزیزم!

"

Aliansari · 6/5/20

نگاهی که ، شرر در ساغرش ریخت

دلی تا، آخر خاکسترش ریخت ...

اگر جویا شد از احوال انصار ... !

بگو !،عاشق شد و کرک و پرش ریخت
"

Aliansari · 6/5/20

عزیزم !، تا تو را دیدم زمان برد

دلم بویی از آن خط ونشان برد

ولی ،این بی چاره را نگاهت !...

به پرواز محال کهکشان برد

"

Aliansari · 6/5/20

عجب کردی کمین ، کوبیدی ای عشق!

به نازی، عقل و دین، کوبیدی ای عشق!

پلنگ کوه های زاگرس را ...!

به آنی ، بر زمین کوبیدی ای عشق!

"

Aliansari · 6/5/20

دل سنگ قرون !، از ریشه لرزید

و بستان طاق شد ، اندیشه لرزید

پر از فرهادها شد، قصرشیرین! ...

اساس بی ستون، بی تیشه لرزید

"

Aliansari · 6/5/20

همیشه م**س.ت و مدهوشش بخوابم

کنار بزم خاموشش بخوابم

مرا بیرون نیاور،تا قیامت...

رها کن تا در آغوشش بخوابم

علی انصاری جابری