مجموعه دوبیتی سرمست | علی انصاری جابری کاربر انجمن یک رمان

[Aliansari]

پری را گفتم ای شوخ پریزاد

ستم کردی به من دستت مریزاد


به خنده گفت ای بیچاره انصار

پری کی ؟سر کند !، با آدمیزاد


علی انصاری جابری

@Aliansari

 

[Aliansari]

چه شوقی در رگ اندیشه اومد

به جای خون غزل در شیشه اومد


به بالین تا پرستارم بمونی...

دم مردن به دنیا میشه اومد

"
@Aliansari

 

[Aliansari]

شرابی از الستم داده چشمات

دلی زیبا پرستم داده چشمات


خبر از خواب و بیداری ندارم

عجب کاری به دستم داده چشمات

"
@Aliansari

 

[Aliansari]

خرامان رفته آهویم به ییلاق

غم عشقش نموده طاقتم طاق


عشایر با پرستو همسفر بود

ولی انصار بی دل کرده اطراق


"
@Aliansari

 

[Aliansari]

تلاطم های دریا داری ایدل !

هزاران درد یکجا داری ایدل


به دلسوزان نشد گوشت بدهکار...

همان مرغی که یک پا داری ایدل!


"
@Aliansari

 

[Aliansari]

به شبتابی ، چو ماه دلفروزی!

تو خورشید همیشه تا هنوزی!


الهی، ... گر بگیرد آسمانت

همانطوری که میسوزم بسوزی


"
@Aliansari

 

[Aliansari]

چه تقدیری رقم زد داور عشق

شدم بازنده ی بال وپر عشق


گدای بی سر و سامان شهرم

امیر کشور پهناور عشق


"
@Aliansari

 

[Aliansari]

اگر چه از دورنگی دور دوریم

اگر سختی رسد سنگ صبوریم


من وتو ساده های اینجا

ستیغ قله ی کوه غروریم


"
@Aliansari

 

[Aliansari]

هزاران سال دیگر ، یا من و تو !...

جنون و عشق و باور، یا من و تو!


تو! کاری کن یکی،... افسانه باشیم

حدیث دیو و دلبر، ... یا من و تو!


"
@Aliansari

 

[Aliansari]

گلای لاله اش، میزد جوانه

دل صحرا، پر از شعر و ترانه


به نام دختر ایران قشنگ است

طلوع شرقی ی خاورمیانه


"
@Aliansari