راههای نرفتهی جادهی این اشتباه را با پای پیاده طی خواهم کرد تا هرگاه که ریگهای مسیر، درد را به جانم انداخت، یادآوری شود برایم تا آنکه دیگر نخواهم در پی کسی، دواندوان قدم بردارم.
ضربان این قلب شکستهام هم با من بازیاش گرفته. زمانی بود که جوری با شدت میتپید که گمان میکردم همان است که از حصار زندان دلم بیرون بزند؛ اما اینک ورق برگشته است و دیگر نبضش را احساس نمیکنم. شاید او هم امیدی برای تپیدن ندارد.