فال شب یلدا

دلنوشته‌ی وقتی نمی‌خواهی مرا | زهرا صالحی (تابان) کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Taban_Art
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 32
  • بازدیدها 1,695
  • برچسب‌ها
    عاشقانه
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Taban_Art

نویسنده افتخاری
سطح
27
 
ارسالی‌ها
1,517
پسندها
16,396
امتیازها
39,073
مدال‌ها
39
  • نویسنده موضوع
  • #21
***
وقتی کسی تو را نمی‌خواهد،
بهتر است بروی گم و گور شوی.
بعد همان‌طور که داری راه می‌روی، مسیرت را کج کنی به بلندترین کوه شهر!
بالایش بروی... .
فریاد بزنی دوستت دارم را.
شاید بشنود. شاید نیز کوه جوابی برای دل‌خوشی اهدا کند به روحِ خسته‌ات... .
وقتی کسی که می‌خواهی‌اش خواهانت نباشد،
از آن بالا خودت را پایین بیندازی، بهتر از آن است که تماشایش کنی
دست‌هایش را در دستِ دیگری... .
 
آخرین ویرایش
امضا : Taban_Art

Taban_Art

نویسنده افتخاری
سطح
27
 
ارسالی‌ها
1,517
پسندها
16,396
امتیازها
39,073
مدال‌ها
39
  • نویسنده موضوع
  • #22
***
دغدغه‌ی کوری دارم که به تو منتهی می‌شود.
آن‌قدر کور است که با این‌که می‌دانم تهش به تو خواهم رسید،
باز هم یارایِ یافتنت در من نیست... .
چه سِری خوانده‌ای که این‌گونه، مظلومانه تو را گم کردم؟!
 
آخرین ویرایش
امضا : Taban_Art

Taban_Art

نویسنده افتخاری
سطح
27
 
ارسالی‌ها
1,517
پسندها
16,396
امتیازها
39,073
مدال‌ها
39
  • نویسنده موضوع
  • #23
تو نبودی من مسکن‌ها خوردم،
تو نبودی مجبور بودم بفهم!
من را به قرص خوردن چه عادت بود که حالا
مشت مشت قرص اعصاب خوردن، شده کارِ هر روزم؟!
آهای با تو هستم!
خوب فکر کن... .
منِ لعنتی را چه کارم کردی تو که این‌طور روانم پریشان شده و
به دیوانه‌ای نمی‌مانم در انتظارِ مرگ.
 
امضا : Taban_Art

Taban_Art

نویسنده افتخاری
سطح
27
 
ارسالی‌ها
1,517
پسندها
16,396
امتیازها
39,073
مدال‌ها
39
  • نویسنده موضوع
  • #24
عشق جان!
هر کس خواست برود..
هر عاشقی که خواست معشوقش را رها کند..
هر رهگذری که ساده میرود..
تو نرو!
تو مرا رها نکن!
تو ساده نرو!
با رفتنت هیچ چیز تغییر نمیکند!
فراموش کردنت کار من نیست!
من دموکراسی وار، بودنت را میخواهم!
پس..
یا نرو..
یا
بمان!
 
امضا : Taban_Art

Taban_Art

نویسنده افتخاری
سطح
27
 
ارسالی‌ها
1,517
پسندها
16,396
امتیازها
39,073
مدال‌ها
39
  • نویسنده موضوع
  • #25
مرا پرت کردی،
مرا نخواستی،
رفتی و من..
مرگ را به چشم خویشتن دیدم..
و سیل عاشقانه هایی که به سرم هجوم آورد..
و مرا زیر خروار ها احساس دفن کرد!
و صدایت شد صوت قرآن برایم..
و نیامدنت کفاف عمر مرا نداد..
شاید هم..
من کفاف بودنت,نبودم... .
 
امضا : Taban_Art

Taban_Art

نویسنده افتخاری
سطح
27
 
ارسالی‌ها
1,517
پسندها
16,396
امتیازها
39,073
مدال‌ها
39
  • نویسنده موضوع
  • #26
گاهی خواستن،توانستن نیست!
من یک عمر او را خواستم اما نتوانستم!
نتوانستم برای خودم داشته باشمش!
خواستن من ،هیچ گاه به داشتنش وصل نشد!
هر چه کردم نشد!
هر زوری که زدم نشد!
چون او مرا نمیخواست!
و من
نمیتوانستم نظرش را عوض کنم!
خواستن من،هیچ گاه توانستن نشد!!
چون او نمی‌خواست!
 
امضا : Taban_Art

Taban_Art

نویسنده افتخاری
سطح
27
 
ارسالی‌ها
1,517
پسندها
16,396
امتیازها
39,073
مدال‌ها
39
  • نویسنده موضوع
  • #27
روزها گذشت اما یادش؟ نه!
قلبم شکست اما قاب تصویرش در ذهنم؟ نه!
دلم گرفت اما تنگ شدن جای او؟ نه!
حالم بد است اما... .
نه برای بدی هایش، نه!
کودکانه اغراق می‌کنم حالم بده نبودنش است
بدون بدی هایش؟ نه!
حالم بده نبودنش حتی با تمام بدی‌هایش است
کاش کمی؛ فقط کمی بود... .
 
امضا : Taban_Art

Taban_Art

نویسنده افتخاری
سطح
27
 
ارسالی‌ها
1,517
پسندها
16,396
امتیازها
39,073
مدال‌ها
39
  • نویسنده موضوع
  • #28
گورِ خودم را، این منِ مریض را، امشب خواهم کند.
تو که نباشی، ماندن چه سودی دارد برای منی که
تمام لبخندهایمم برایِ تو بود و تمامِ ترسم از دست دادنت؟!
مرا چه باکی‌ست از مُردن، وقتی این روزها ده‌ها بار آن را آرزو خواهم کرد؟!
تو که نباشی، برای من زندگی زهر است... .
نیستی و من دیوانه هستم
نیستی و من پریشان و کر کور شده‌ام
و در راهِ مرگ، شجاع‌ترین آدمِ عالم!
 
امضا : Taban_Art

Taban_Art

نویسنده افتخاری
سطح
27
 
ارسالی‌ها
1,517
پسندها
16,396
امتیازها
39,073
مدال‌ها
39
  • نویسنده موضوع
  • #29
ساده می‌میرم،
ساده می‌روم،
ساده می‌دانم،
ساده می‌تازم،
ساده می‌بُرم،
ساده می‌سوزم،
ساده می‌میرم... .

***

قصرِ عشقِ من گو که کجاست؟!
زیرِ آن ابرِ بزرگ؟!
زیر فرسنگ مسیرهای دلت؟!
بگو ای ناجوانمرد، گو کجاست،
آن کاخ تنهایی من که سرود مرگس را سر دادی‌..
 
آخرین ویرایش
امضا : Taban_Art

Taban_Art

نویسنده افتخاری
سطح
27
 
ارسالی‌ها
1,517
پسندها
16,396
امتیازها
39,073
مدال‌ها
39
  • نویسنده موضوع
  • #30
تو نخواستی دختری را که خواستنیِ خیلی‌ها بود.
و من در نبودت، بی‌گُداری به آب زدم که
خیلی‌ها برای بدست آوردنم، به آب زده بودند.
چگونه‌ ان‌قدر عمیق، عاشقت هستم؟!
و چه‌قدر عمیق رهایم کردی... .
 
امضا : Taban_Art
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا