حوضِ خیالم را با رویایِ آمدنت نقاشی کردم.
آبیاش کردم. ماهی قرمز درونِ آن کاشتم.
موج برایش نقاشی کردم. یک صندلی دو نفره، کنارِ ماهیها کشیدم.
دو فنجانِ قهوه بر بسترش نهادم.
درونِ حوض را هم پُر از آبِ خنک کردم.
همه چیز آماده است یارِ جان؛
فقط کافیست بیایی که شروع کنیم،
رویایِ بودنمان را... .
پایان
به قلمِ تابان...