- ارسالیها
- 441
- پسندها
- 3,871
- امتیازها
- 16,913
- مدالها
- 10
- نویسنده موضوع
- #71
دستش را به طرف او گرفت.
- بیاید بشینید. من برای شما چای و نان میارم. میتونین ببینده کار ما باشین و عملکرد ما رو نقد کنین.
شاهزاده دست او را کنار زد و با عبور از کنار او، کنار میز آشپزخانهای که کلر در آنجا نشسته بود ایستاد.
پریها به اطراف پرواز کردند، فنجانی گذاشتند، آن را پر از آب و مقداری برگ کردند، عسل را در چای ریختند و یک بشقاب نان شیرین برای خوردن او آوردند.
در همین حال، کلر جایگاه خود را در صحنه ناگاه از سر گرفت و تصمیم گرفت این واقعیت را که حضور شاهزاده باعث عصبی شدنش شده بود نادیده بگیرد.
مینگ با لطافت پرسید:
- به چیز دیگهای احتیاج داری، ویلیام عزیزم؟
- نه، مادرخوانده. فقط به داستانتون ادامه بدید.
چای خود را هم زد و ادامه داد:
- میخوام بدونم بعد چه اتفاقی افتاد.
بازی از...
- بیاید بشینید. من برای شما چای و نان میارم. میتونین ببینده کار ما باشین و عملکرد ما رو نقد کنین.
شاهزاده دست او را کنار زد و با عبور از کنار او، کنار میز آشپزخانهای که کلر در آنجا نشسته بود ایستاد.
پریها به اطراف پرواز کردند، فنجانی گذاشتند، آن را پر از آب و مقداری برگ کردند، عسل را در چای ریختند و یک بشقاب نان شیرین برای خوردن او آوردند.
در همین حال، کلر جایگاه خود را در صحنه ناگاه از سر گرفت و تصمیم گرفت این واقعیت را که حضور شاهزاده باعث عصبی شدنش شده بود نادیده بگیرد.
مینگ با لطافت پرسید:
- به چیز دیگهای احتیاج داری، ویلیام عزیزم؟
- نه، مادرخوانده. فقط به داستانتون ادامه بدید.
چای خود را هم زد و ادامه داد:
- میخوام بدونم بعد چه اتفاقی افتاد.
بازی از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.