مشاعره مشاعره با اشعار خودمان

زینب میشی · 13/10/19

وندر آن حال که آن روز تو را دیدم من

دل پریشان گشتم و دیوانه شد ناگه من

atash.r · 13/10/19

ناظر چشم تو و م**س.ت نگاهت شده ام
نادم از دست خود و چرخ زمانم شده ام

زینب میشی · 13/10/19

مستی چشم تو بر بادم داد

برق چشمان تو عشق یادم داد

atash.r · 13/10/19

دیوانه ان چشم سیاهت شده ام
مجنون تو میت نگاهت شده ام

زینب میشی · 13/10/19

میشود رحمی به حالم بکنی؟

صبح زود آمده یادم بکنی

Surin · 13/10/19

یا حضرت عشق چه کار داری با من
عمری ست که همشنین شدی تو با من
از دست تو من دگر ندارم جایی
نه خانه دیگری و نه خانه من

زینب میشی · 13/10/19

نامهربان نیستی ولی

با من چرا نامهربانی میکنی

atash.r · 13/10/19

یوسف گمگشته ام عاشق برگشته ام
دلبر دلداده ام من ز پا افتاده ام

Surin · 13/10/19

ماه در رخسار تو خویش را می جوید
ابر در چشمان تو شاخه را میشوید

زینب میشی · 13/10/19

درد دارد در دلت عشق را پروری

بعد از آنش برود با دیگری