مشاعره مشاعره با اشعار خودمان

[m.mirzaei]

لحظه برخورد چشمت با نگاهم دل برفت
غالبا در هر تصدف میرود چیزی ز دست

تنها راه چاره رفتن است
کوله بار را بستن است
با رفتن اگر بردی نشد
بی شک در ماندن باختن است

 

[m.sina]

تا تو منظومه بی چون چرایم هستی
ماه و خورشید و کواکب به چه کار ایدم

 

[mseh]

دل تنگم خواهد
که تو را در آغوش
سر شب تا به سحرگه گیرم

مرگم را بی‌مرگی می‌دانم.
جانم را زیادی در کالبد بی‌جان می‌دانم.

 

[mseh]

تا تو منظومه بی چون چرایم هستی
ماه و خورشید و کواکب به چه کار ایدم

می‌دانم می‌دانم خودم را تا سیاهی
آزاد می‌خواهد.

 

[m.sina]

دو سه خط با تو سخن گفتن و ارام شدن
همه دلخوشیم اخر شبها این است

 

[matieh]

تقدیر من این بود که از برق نگاهت
مجنون شوم و سر به بیابان بگذارم

 

[Starboy]

تقدیر من این بود که از برق نگاهت
مجنون شوم و سر به بیابان بگذارم

مرا عاشق دلی بود که تیمار دلش کرد
اسیر عشق بوچُ دلِ پر کینه‌اش کرد

 

[m.sina]

دلتنگ تماشای تو ام عشق همین است
گر دور شوی بی تو دلم خانه نشین است

 

[mseh]

دلتنگ تماشای تو ام عشق همین است
گر دور شوی بی تو دلم خانه نشین است

تو مانند (ت) پر از تهی هستی و همین تهی بودنت قلبم را می‌سوزاند

 

[ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ]

آه و صد وای از این لحظه های تکراری
بدترین حس ، این روزمرگی ، بی قراری
آه و صد وای ،چکنم چاره ای باید کرد
میدانم که می‌توانم ،خدا همیشه میکند یاری
می‌سازم دنیام را، خلق میکنم لبخند و شادی
حتی با بغض ، حتی با غصه،حتی با آه وگریه های طولانی
شکستن و دوباره یا علی گفتن ...
عجین شده با خون در رگهایم جاری
آه وصد وای از این غم های تکراری....