مشاعره مشاعره با اشعار خودمان

[Iranian_Tara]

مپرس شادی من حاصل از کدام غم است
که پشت پرده ي عالم هزار زیر و بم است

 

[sin.r]

ته مانده نگاهت که مانده
به دلِ هزار پاره ام
هرشب به یاد می اورم
تا نرود از یادم

 

[zeinab z]

مانده ام تنهای تنها
با خیالی خام در فکرم
کوله باری از درد بر دوشم
تا کی توان تحمل دارم؟
خدا میداند!!

 

[زینب میشی]

در میان بی کسی ها

ای خدا تنها تو بودی یاورم !

 

[زینب میشی]

میروم شاید مرا باور کنی

بی حضورت بد شکستم نارفیق !

 

[sin.r]

قدم بر چشم ما گذاشتی با امدنت ای عزیز
امابارفتنت بد لگدی بر قلب ما زدیو رد شدی ای عزیز

 

[زینب میشی]

ز دل و ز دیده نالم

یا ز عشق بی مثالت؟

 

[zeinab z]

تا توانی دلی شِکَن
دل شکستن هنری شده است جاویدان

 

[زینب میشی]

تا توانی دلی شِکَن
دل شکستن هنری شده است جاویدان

نه عزیز ! هنر آن است سخن گویی نکو

که نه خود بشکنی و نه دل او !

به به ! چی گفتم یهویی

 

[تیام]

نه عزیز ! هنر آن است سخن گویی نکو

که نه خود بشکنی و نه دل او !

به به ! چی گفتم یهویی

وقت هست و جز مه و مهتاب دگر هیچ مگو
شادان که رخت بر مه مهتاب عیان است دگر هیچ مگو